استریمر

+ ۱۳۹۷/۲/۱۱ | ۱۸:۳۰ | machopicho

تقریبا اواخر سال گذشته بود که درباره مطلبی جستجو می کردم که سر و کارم افتاد به سایت آپارات . قبلا اونجا عضو بودم و چند تا ویدئو هم توی کانالم داشتم .

بعد متوجه شدم که سایت آپارات بخش ویدئوهای زنده رو به فعالیت هاش اضافه کرده . با خودم گفتم برم ببینم چه خبره .

چند تا ویدئوهای زنده اول صفحه ، گیمرها بودن . چند تا هم سخنرانی و تلویزیون ناسا و چند تا آخری هم لایوهای مذهبی بودن .

تو یکی از لایوهای گیمرها رفتم . یارو بازی می کنه و بقیه هم میشینن نگاه میکنن و اگر سوالی دارن میپرسن و اون شخص جواب میده .

از اوایل امسال ناگهان این استریمرها به طرز باورنکردنی تعدادشون زیاد شد .

حالا دیگه تعداد گیمرها زیاد شده بود . دخترها هم دل و جرات پیدا کرده بودن و لایو گذاشته بودند .

دوباره به لایو همون گیمره که قبل از عید رفته بودم ، رفتم . ایندفعه شاکی بود که چرا بیننده هاش با ورود استریمرهای جدید ، کم شده !

واقعا برام جالبه که این آدمیزاد چجوری میخواد مورد توجه دیگران قرار بگیره !

بعد کم کم توی استریم ها ، آیکون جدیدی اضافه شد به نام " دونیت " یا همون حمایت مالی . یعنی موقعی که داری لایو اون شخص رو میبینی ، میتونی مبلغی رو به اون شخص هدیه بدی .

حالا من با همه ی مطالب بالا مشکلی ندارم . ولی مشکل از جایی شروع میشه که دیگه شورشو در آوردن .

دختره میاد لایو میذاره ، تقریبا بی حجابه . و چون دختر هست و ما ایرانی ها ندید بدید هستیم ، هجوم میاریم به لایوش . و باز مثل همیشه شروع میکنیم به قربون صدقه اش رفتن ، از لیوان روی میزش که باهاش آب میخوره تا کاسه توالتی که توش میشاشه !

تو استریم یکی از این دخترا ، دیدم نوشته آخرین مبلغ حمایت مالی ، 500000 تومن . بعدا متوجه شدم که استریمرها برای جلب توجه دیگران ، از یک امکان زرین پال به نام سه شنبه های طلایی زرین پال ، استفاده میکنن . ظاهرا سه شنبه ها هر تراکنشی انجام بشه ، زرین پال ازش کارمزد برنمی داره . این اشخاص برای اینکه نشون بدن چقدر حامی مالی دارن و مردم رو تشویق به پرداخت پول بکنن ، میان خودشون به حساب زرین پال خودشون توی سه شنبه ها پول زیادی  واریز میکنن و به نوعی تقلب میکنن !

حدودا یک هفته پیش ، دو نفر در قالب یک گفتگو در یکی از کافه های تهران ، چند تا استریمر رو دعوت کرده بودن تا باهاشون مصاحبه کنن . حالا از طرز حرف زدن خاص یکی از مصاحبه کننده ها ( اون پیراهن چهارخانه به نام محسن ) که به طرز وحشتناکی زشت بود بگذریم ،اون کنار دستیش به طور واضح میگه که ما اومدیم که استریمرها رو مسخره کنیم و اینها یکی از استریمرها به نام آروین رو دعوت کردن که باهاش مصاحبه کنن . این شخص رو دقیقا میتونیم یک میمون خطاب کنیم . واقعا با لب و لوچه اش و چهره اش یک میمون بازی درآورد که نگو و چنان ازش تکریم شد که انگار کار مهمی کرده و استریمر را یک شغل معرفی کرد !

 نفر دوم هم ی دختر لوس بود به نام نیلوفر ( معروف به نیلوف ) . آنچنان به میز مصاحبه دعوتش کردن که انگاری قهرمان ملی بوده و مدال طلای المپیک گرفته ! این خانم بدحجاب چنان مغرور هست که خیال میکنه چون استریم میکنه ، همه عالم و آدم میشناسنش . اونم از وضع لبش که به اصطلاح piercing کرده و حلقه تو لبش کاشته !

از قضا معلوم شد که محسن فامیل نیلوفره و همچنین نیلوفر نامزد محسنه !

 

اینم از قسمتی از فیلم این مصاحبه :

                                             

 


دریافت
مدت زمان: 3 دقیقه 20 ثانیه

 

 

اخیرا هم عده ای برای جذب بیننده ، شروع کردن به قرعه کشی جوایز ! یعنی یارو استریم گذاشته ، توش نوشته : هر کی میخواد تو قرعه کشی ساعت فلان شرکت داده بشه ، بیاد عضو گروه تلگرامی ما بشه !

جوری که میگن ، چند نفر هم دیگه زده بودن به سیم آخر . میگن یکی فیلم مستهجن تو استریمش پخش کرده . ی نفر دیگه هم میگن موقع دستشویی کردن ، از خودش استریم گذاشته تا ملت ببینن چجوری دستشویی می کنه ! ( زبونم لال ، میگن اون چیزایی هم که از ماتحتش خارج میشده قابل دیدن بوده ) .

 

اما از بین همه ی اینها ، یک استریمر توجه منو به خودش جلب کرد .

 

یک پسر 22 ساله با مو و ریش بلند به نام " حسین رضانیامعلم " که منم اولش فکر میکردم که شغلش معلمی هست . ولی معلم جزء فامیلیش هست .

سبک استریم این شخص با بقیه متفاوته . بعنی استریمش راجع به کار و زندگیش هست . و جالب اینجاست که استریمش 24 ساعته لایو است . حتی موقعی که خوابه !

خلاصه اینکه من از استریم این شخص خوشم اومد . چون خاکیه . خودمونیه . مثل بقیه جلوی وبکم ، پز ثروت و مال و املاکشو نمیده . دختر نیست که به خاطر دختر بودنش مردم بیان استریمشو نگاه کنن . 

واقعا پسر باحالیه . ی بار بازی جرات حقیقت گذاشته بود و ی نفر ازش خواست که پشتک وارو بزنه . اونم سعی کرد این کار رو بکنه .

خلاصه به نظر من تنها استریم سرگرم کننده ، همینه .

 

نیازمندان بیمارستانی یا کلاهبرداران حرفه ای

+ ۱۳۹۷/۲/۶ | ۱۸:۰۲ | machopicho

تقریبا سه چهار سالی میشه که یک پدیده ای تو یزد راه افتاده که عده ای افراد از استان های جنوبی مثل بندر عباس و بوشهر و جنوب کرمان ، راه میفتن میان یزد و دور و بر بیمارستان های یزد مثل بیمارستان افشار ، فرخی ، مادر ، مرتاض ، مجیبیان ، پرسه میزنن . این افراد بصورت باندی عمل میکنن .

هر باند متشکل از دو نفره . یک پسر حدودا از 18 تا 30 ساله و یک خانوم چادری تقریبا میانسال حدودا 50 تا 60 ساله .

شیوه کار این افراد به این صورته که این افراد وقتی یک نفر آدمو که لباس درست حسابی پوشیده و کیف دستش باشه میبینند ، اون پسره بهش میگه : آقا زاده ، ببخشید مزاحم میشم ، این مادر مریضه . اومدیم اینجا دکتر . اینم نسخه ایه که دکتر نوشته . ( ی نسخه نشون میدن که مهر ی دکتر هم پاشه ) ، خلاصه گرفتار شدیم و هر چقدر که میتونی بهش کمک کن ( خود خانومه هیچ کلمه ای حرف نمیزنه ) .

اولین بار که من به این مورد برخوردم ، حدودا 3 سال پیش بود ، ی پسره که قد کوتاه داشت و ی شال سبز انداخته بود گردنش و ی پالتوی بلند پوشیده بود . اولین بار بهش گفتم چیزی ندارم من . چند وقت بعد دوباره همون پسره رو ایندفعه نزدیک بیمارستان افشار دیدم . دوباره چند وقت بعدش نزدیک امامزاده سید جعفر محمد دیدمش . دیگه یقین پیدا کرده بودم که کلاهبرداره . 

توی این سه سال ، نه تنها این پدیده کم نشده ، بلکه روز به روز زیادتر هم شده .

الان جوری هست که تو هر خیابونی که بری ، و توی پیاده رو قدم بزنی ، تقریبا به احتمال 80 درصد به یک باند از این افراد برخورد میکنی .

روی مخ هستند . مثلا ی بار توی یک روز ، سه تا باندشون جلوی منو گرفته بودن . آخرش عصبانی شدم ، به یکیشون گفتم : همین جا وایسا من به پلیس 110 زنگ بزنم بیان ببینن واقعا شما مستحق دریافت کمکی یا اینکه کلاهبرداری . دیدم یارو رنگ و روش پرید و سرخ و سیاه شد . بعدش گفت : خیلی خوب بیخیال . برو .

خلاصه خواستم این مورد رو خدمت همشهریان یزدی عرض کنم که گول اینجور کلاهبردارها رو نخورن .

هر کسی گرفتار و بدهی داشته باشه ، شما به کمیته امداد ارجاعش بدین . خود کمیته میدونه چجوری راجع بهشون تحقیق بکنه و اگه مستحق کمک باشن در حد امکاناتشون بهشون کمک میکنن . پس دیگه نیازی نیست که دور شهر بچرخن و از مردم کمک بخوان .

بادِ سرخ

+ ۱۳۹۷/۱/۲۷ | ۱۶:۳۳ | machopicho

چند دقیقه پیش ( ساعت 16:17 ) داشتم چرت بعد از ظهریمو میزدم که یک دفعه ای صدای غرش بادو شنیدم .

از خواب پریدم دیدم آسمون مثل شب شده . با اینکه باید الان خورشید تو آسمون باشه و روشن باشه .

متوجه شدم که طوفان سرخ شده .

یعنی ماسه بادی های خیلی ریز معلق توی هوا که رنگ هوا رو سرخ میکنه .

قدیما یادمه خدا بیامرز مامان بزرگم می گفت : هر وقت دیدی باد سرخ اومد و آسمون قرمز شد ، بدون خون ناحقی ریخته شده !

خدا رفتگان ما و همه رو بیا مرزه .

دست پیش گرفته که پس نیفته

+ ۱۳۹۷/۱/۲۳ | ۱۸:۰۰ | machopicho

چند وقت پیشتر ی ساختمونی رو داده بودم برای اجاره . چند روز پیش رفتم برای گرفتن طلب باقیمانده اجاره .

دیدم طرف پای پیر و پیغمبر رو کشیده وسط که منو از گرفتن حقم منصرف کنه . گفتم این مطالب رو هم برای شما بنویسم .

یک سری افراد به حساب خودشون زرنگ و تو دستگاه دولت و نظام رفته و به حساب خودشون گرگ بارون دیده هستند که فکر میکنند تو زبون ریختن مهارت خاصی دارن و میتونند سر همه رو شیره بمالند . غافل از اینکه سر من یکی رو به سختی میشه شیره مالید.

این افراد معمولا برای اینکه طرف حسابشونو از گرفتن حقش منصرف کنن به انواع روش ها رو میارند و دست پیش میگیرن که پس نیفتن .

اگه دقت کرده باشید ، بیشتر پست های من راجع به تجربیات زندگی هست و تهش جوری هست که به شما نصیحت هایی میکنه .

حالا من میخوام تا جایی که امکان داره ، همه ی این روش ها رو برشمارم و دلیل غیر منطقی بودن حرفهاشونو براتون بگم تا گولشونو نخورید:

1- روش چرب زبونی : این افراد معمولا در ابتدا شروع میکنن به چرب زبونی و مدح کردن شما . مثلا میگن به به شما چه آدم خوبی هستی و پدرت هم خوب بوده و اینجور و اونجور . این حرف ها رو با روی خندان به شما میزنند . یعنی در ابتدا قصد دارند شما رو توی رودربایستی قرار بدن . گاهی اوقات هم با یک لطف کوچک ، میخوان از همه ی طلبتون که صدها برابر اون لطفشون هست ، گذشت کنید .

مثلا ممکنه ی روز توی راه ببینندتون و ازتون بخوان که سوار ماشینشون بشید و شما رو به مقصدتون برسونند . یا ی همچین چیزایی.

راه کار شما باید این باشه که شما در مقابل خنده ی این افراد ، بصورت عادی برخورد کنید و شما روی خودتون رو خندان نکنید . تا جایی که میشه از گرفتن هدیه و چیزهایی که باعث رودربایستی شما میشه ، پرهیز کنید .

2-روش خودزنی : این افراد اگر از راه بالا نتونستن شما رو از گرفتن حقتون منصرف کنن ، رو میارن به خودزنی . یعنی شروع میکنن از مشکلاتشون گفتن و دیگه از بدبختی خودشون و هفت جد و آباء شون شروع میکنن به گفتن و اشک تمساح ریختن . معمولا هم مریضی زن و بچه اشون رو چاشنی حرفاشون میکنن و از وضع بد اقتصادی مملکت سخن ها میگن و خود را مالباخته و بیچاره توصیف میکنن.

راه کار شما باید این باشه که بهش بگید ، همه ی مردم به نحوی از انحاء دارای مشکلات هستن و مشکلات هر شخص به همون شخص ربط داره و نه به دیگران .

3-روش قلقلک دادن حس دینداری : اگر روش های فوق اثر نکرد ، معمولا میان از راه دین وارد میشن و احساسات دینی شما رو تحریک میکنن . مثلا میگن : مال دنیا ارزش نداره . الان زنده ای ، فردا معلوم نیست زنده باشی . فلانی دیدی چه هیکل درشت و قوی داشت ؟ دیدی چطوری سرطان گرفت و ظرف یک هفته مرد ؟ . پیغمبر گفته نباید سخت گرفت . 

خلاصه با زدن اینجور حرف ها سعی دارن که شما رو از جزای قریب الوقوع دنیوی و مجازات اخروی بترسونن و شما رو منصرف کنند .

راه کار شما باید این باشه که بهشون بگید ، مرگ حق هست و هیچ کسی جز خدا نمیدونه کی قراره تا چند وقت دیگه زنده باشه و این چیزها دلیل نمیشه که آدم از حقش بگذره . مریضی هم برای همه ممکنه اتفاق بیفته و حتی پیغمبرها هم مریض میشدند . 

4-روش قانونِ من درآوردی : اگر روش های فوق اثر نکرد ، این افراد ، خودشونو به عنوان یک وکیل پایه یک دادگستری نشون میدن و شروع میکنند با لحن خاصی از قوانین موجود در زمینه ای که باهاشون اختلاف دارید صحبت کردن و اینکه اگر شما بخواهید حقتونو بگیرید ، میرن دادگاه ازتون شکایت میکنن و علاوه بر اینکه حقتونو نمیدن ، تو دادگاه محکومتون میکنن و پدرتونو هم در میارن .

این افراد معمولا از خودشون ی قانون هایی در میارن که به نفع خودشون باشه و این ها رو قانون مصوب مجلس معرفی میکنند .

راه کار شما باید این باشه که : کلا توی زندگی و وقتی وارد بازار کار میشید ، توی هر زمینه ای که فعالیت میکنید باید از قوانین رسمی موجود در اون زمینه ، آگاه باشید . یعنی باید مطالعه کنید . حالا نه اینکه جزء به جزء قوانین مربوطه رو بخونید ، بلکه باید از رئوس مطالبش و کلیاتش آگاه باشید ، تا ضرر نکنید . مثلا اگر خونه ای رو اجاره میدید باید از قانون روابط موجر و مستاجر آگاه باشید . یا مثلا اگر یک شرکت حقوقی دارید باید از قوانین مالیاتی آگاه باشید و به همبن منوال برای بقیه زمینه ها .

بنابراین با مطالعه ی قانون مصوب مجلس ، میتونید در مقابل حرفهای چرند و پرند این افراد ، شما زبان گشوده و قانون رسمی رو بیان کنید و از هارت و پورت این افراد نهراسید .

5-توسل به قوه قهریه : اگر روش های فوق اثر نکرد ، این افراد اگر خودشون دارای بدنی با فیزیک قوی باشن و اگر نباشن با جمع کردن افراد دیگر ، سعی در ترساندن شما از طریق تهدید به ضرب و شتم شما میکنند .

مثلا وقتی برای وصول طلبتون میرید ، براتون شاخ و شونه میکشن و ممکنه شروع کنند به داد و قال کردن و هوچی بازی در آوردن .

راه کار شما باید این باشه که بدونید دیگه این دوره زمونه ، دوره چاله میدونی تموم شده و اگر کسی  ، کسی رو کتک بزنه ، میگیرن پدرشو در میارن و براش دیه هم میبرند . بنابراین نباید بهراسید و شما هم چند نفر از نزدیکانتونو با خودتون ببرید که اگر درگیری شد هم کمکتون کنند و هم شهادت بدن که آغازگر درگیری کی بوده .

البته اینجور افراد فقط برای ترساندن شما تهدید میکنن و کمتر موقعی پیش میاد که تهدیدشونو عملی کنند .

اگر روی گرفتن حقتون پافشاری کنید ، حتما به حقتون می رسید .

در حذف افراد آزار دهنده ی زندگی تون ، تردید نکنید

+ ۱۳۹۷/۱/۱۰ | ۱۷:۴۹ | machopicho

خب سال هم به سلامتی نو شد و ان شاء الله سال خوبی برای همه باشه .

معمولا تو اینجور وقت ها که دیگه تعطیلات نوروزی هم رو به پایان هست ، بعضی ها سعی می کنند که برای سالی که در پیش رو دارند برنامه ریزی کنند و تصمیم های جدید بگیرند . 

البته این موضوعی رو که میخوام بگم ، در همه ایام سال میشه اجراش کرد ، ولی به قول معروف از اون تصمیم هایی هست که مصداق ضرب المثل " ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه هست " شاید بشه .

ماجرا بر میگرده به چندین سال قبل که من با یکی از آشناهامون ، تقریبا تو یک صنف کاری بودیم . این آشنامونم با یک نفر آشنا بود که تقریبا به خاطر نوع حرف زدنش و یک سری مسائل دیگه ، تا حد زیادی تو این صنف معروف بود .

من هر وقت این یارو رو میدیدم  به واسطه ی اینکه با آشنامون ، آشناست ، باهاش ی سلام و علیکی می کردم .

خلاصه روزگار گذشت و زمانی رسید که قرار شد با این یارو همکار بشیم . من اصلا نمی شناختمش . اوایل کار دیدم که چند نفر لات و لوت ورداشته آورده سر کار .

این ها افرادی بودند که به هر نوع گناهی که تصورشو بکنید ، آلوده بودند .

یکیشون معتاد و شهر خر و کلاهبردار بود . یکیشون چند وقت قبل با ی خانوم منشی تو محله اشون رابطه جنسی داشته بوده . یکیشون با ماشینش ، خانم اینور اونور می برد . یکیشون هم که مفعول در رابطه همجنس بازی مردانه بود .

کلکسیونی از فساد بودند و من اینها رو طی گذشت زمان و حتی چند سال بعدش متوجه شدم .

از موضوع اصلی دور نشیم . خلاصه متوجه شدم که این یارو هم فاسد هست و اخلاق های گند دیگه ای هم داشت .

راسیتشو که بخواین من از اینجور آدما به هیچ وجه خوشم نمیاد که هیچی ، متنفرم . در هر حال با هزار تا بدبختی و پشت سر گذاشتن خیلی حوادث ، به کارم ادامه دادم تا اینکه کار تموم شد .

همونطوری که گفتم بعد هاش علت و ریشه برخی حوادثی که اتفاق افتاده بود رو از زبون این و اون شنیدم و فهمیدم که این افراد چه کارهایی انجام میدادند .

چند سال بعد دوباره قرار شد که با این یارو همکار بشم و براش کار بکنم . 

راستش اصلا خوشم نیومده بود . ولی پیش خودم گفتم که الان چند سال از اون ماجراها گذشته و ممکنه اخلاق و رفتار این شخص تغییر کرده باشه .

ولی متاسفانه حدسم اشتباه بود و هر کسی هر خمیر مایه ای که تو بدنش شکل گرفته ، دیگه کاریش نمیشه کرد و به قول معروف " از کوزه همان برون تراود که در اوست " .

بعد از چند وقت و مطمئن شدن از این که هیچ چیز این شخص عوض نشده و همچنان به کارهای فسادش ادامه میده و اخلاقش همچنان گند هست ، تصمیم به قطع ارتباط کردم .

البته که هم تصمیم گرفتنش برام سخت بود و هم اعلام اون تصمیم .

وقتی بهش گفتم ، عصبانی شد و بالا و پایین پرید .

چند روز بعدشم رفتم بعد از حدود یک ساعت مشاجره لفظی بسیار شدید که چند بار تا آستانه درگیری فیزیکی پیش رفت ، حقوقمو ازش گرفتم و از اون لحظه به بعد دیگه رسما باهاش قطع ارتباط کردم .

تا حدود دو هفته ای به خاطر این مسائل و مشاجره ، اعصابم بسیار خراب بود . ولی کم کم دیگه به روال عادی زندگی برگشتم و کم کم سعی کردم این ماجراها رو تو ی صندوقچه ای بذارم و گوشه ای از ذهنم بایگانیش کنم .

این ماجرا گذشت تا اینکه مثلا بعد از چند ماه دوباره این یارو رو دیدم . بهم سلام کرد . من جوابشو ندادم . دوباره میخواست با خنده و شوخی باهام دست بده ، که من نذاشتم . 

و بعدش که اومدم خونه و این ماجرا رو واکاوی کردم ، به خودم افتخار کردم که همچنان بر تصمیمم ثابت قدم بودم و عهد خودمو مبنی بر اینکه دیگه با این شخص هیچگونه ارتباطی نداشته باشم رو زیر پا نذاشتم .

بعدها هم که چند باری این شخص رو دیدم ، خیلی لذت میبردم که دیگه مجبور نیستم به این آدم فاسد سلام و علیک کنم .

آخ که نمیدونید چه کیفی داره . درست مثل این هست که یک کوهی رو از روی دوشتون برداشته باشند .

پ.ن :

1- هیچ وقت با پدر و مادر و خواهر برادر و همسر و فرزندانتون قهر بلند مدت نکنید .

2-بقیه افراد از جمله فامیل ها ، همسایه ها ، هم کارها ، هم کلاسی ها و .... به راحتی می تونید بذارید کنار .

3-توی تصمیمتون برای قطع ارتباط با اون شخص ، ثابت قدم باشید . هرگز از تصمیمتون برنگردید .

4-هیچ وقت راجع به حرف های اون شخص فکر نکنید . چون ارزششو نداره . شما قبل از این که به حرف های مردم گوش کنید ، اول ببینید چه کسی این حرف ها رو زده ؟ آیا خیر خواه شماست یا بدخواه شما ؟

فقط حرف افرادی رو که از روی خیرخواهی میزنند بررسی کنید و اگر درست بود که به کار ببندید و اگر غلط بود که اجراش نکنید .

5-روش های قطع ارتباط : چند روز قبل از اینکه بخواهید با شخصی کامل قطع ارتباط کنید ، باهاش سرد برخورد کنید . اینجوری اون شخص رو آماده میکنید تا از تصمیمتون کم کم اگاه بشه و به قول معروف سورپرایز نشه .

توی جمعی که اون شخص حضور داره ، وارد نشید تا مجبور بشید باهاش چشم در چشم بشید . یا اگر توی جمعی هستید که اون شخص میخواد اونجا بیاد ، شما جمع رو ترک کنید .

6-هرگز حتی برای رفتن به سفر حج تمتع هم ، با این شخص تماس نگیرید و به قول معروف ازش حلالیت نخواهید که هیچ معنی نداره .

عید اومد ، با طبیعت باشید

+ ۱۳۹۶/۱۲/۲۹ | ۱۹:۴۵ | machopicho

                 saleno

سال نو مبارک

درود بر شرف پاک نیاکان ایران زمین که آغاز سال نو را در سر آغاز فصل بهار قرار دادند .

 و چه واقعه ی قشنگی . قشنگ تر و بجا تر از این نمیشه .

آغاز زندگی دوباره ی طبیعت .

قدیما چون آب و هوا بهتر بود و آدم ها حریص نشده بودند و به تخریب محیط زیست نپرداخته بودند ، طبیعت رنگ و رویی دیگر داشت .

ضمن تبریک سال جدید به همه ی شما عزیزان ، توصیه می کنم :

1- اگر کسی مرتکب خطای قابل بخشش شده ، به هر بهانه ای شده باهاش ارتباط برقرار کنید و کدورت ها رو بزدائید تا دلتون شاد بشه .

2- اگر می تونید حتما به مسافرت برید . حالا تو ایام نوروز نشد ، توی تابستون یا هر فصل دیگه ای . برید مسافرت و از نزدیک طبیعت را حس کنید .

چون بهتون قول میدم هر سال که بگذره ، ذره ذره این طبیعت ایران خراب تر و داغون تر میشه و در نهایت چیزی جز بیابان های خشک و بی آب و علف و برهوت ، چیزی باقی نمی مونه .

تا دیر نشده برید جنگل ها رو ببینید که چند سال دیگه زیر تیغ اره های برقی ، جنگلی نداریم .

تا دیر نشده برید کویر زیبا رو ببینید که چند سال دیگه زیر چرخ های ماشین های آفرود ، کویری نداریم .

تا دیر نشده برید آبشارها رو ببینید که چند سال دیگه در اثر زیاده خواهی بشر ، این بشر خود خواه مرتب زمین های زیر کشت رو زیاد و زیاد تر میکنه و هی حق آبه ی طبیعت رو میدزده و دیگه آبشاری باقی نمی مونه .

تا دیر نشده اگه براتون امکانش هست برید دریاها رو ببینید که چند سال دیگه پر از آشغال شده و در اثر نصب آب شیرین کن ها ، اینقدر آب دریاها شور میشه که دیگه ماهی ای توش نمی تونه زندگی کنه .

تا دیر نشده برید دشت ها ی پر از سبزه زار رو ببینید که چند سال دیگه این بشر بی عقل ، دام هاشو هر روز گسترش می ده و تو این دشت ها رها می کنه و دیگه چیزی از دشت باقی نمی مونه .

تا دیر نشده برید کو ه ها رو ببینید که تا چند سال دیگه این بشر بی احساس حتی بر سر قله های کوه ها هم مشتی از فولاد و بتن گذاشته و خانه ی سیمرغ را ویران کرده .

کاش تا وقتی زنده هستم ، نابودی طبیعت ایرانو نبینم .

جشن نظام مهندسی ساختمان یزد

+ ۱۳۹۶/۱۲/۲۸ | ۱۸:۰۰ | machopicho

دیشب رفتیم جشن نظام مهندسی ساختمان یزد

از وقتی که عضو نظام شدم ، یادمه هرسال و این اواخر تقریبا دو سال ی بار ، نظام مهندسی در اواخر سال ، به مناسبت ورود به سال جدید و تشکر از خدمات مهندسین ، جشنی با حضور اعضاء و خانواده هاشون برگزار میکنه .

البته من خودم زیاد حال و حوصله این چیزا رو ندارم . ولی به خاطر بچه ها رفتم بلیط هاشو گرفتم .

رفتیم محل برگزاری جشن که در سالن شاهدیه یزد بود . گنجایش سالن حدود 6000 نفره .

دم درب ورودی سالن هم افرادی که لباس عروسک هایی مثل باب اسفنجی و .... پوشیده بودن ، حضور داشتن و بچه ها باهاشون عکس یادگاری مینداختن . خوراکی ها رو هم همون دم درب ورودی میدادن بهمون .

تقریبا یک ساعتی تو سالن بودیم تا مراسم شروع شد .

خودم بواسطه ی صدای بسیار بلند و کر کننده ای که توی سالن بپا میشه ، زیاد مایل به رفتن به اینجور مراسم ها نیستم . ولی بخاطر بچه ها میام .

صدا به قدری بلند هست که آدم میترسه الانه که پرده ی گوشش پاره بشه . خدا کنه گوشم طوریش نشده باشه .

یعنی اینقدر صدا بلند هست که من دو دستی صندلی رو چسبیده بودم که از صندلی پرت نشم . موج صدا اینقدر قوی هست که روی بدنت حسش میکنی و باعث لرزش بدن میشه . تقریبا گیج شده بودم و حالت تهوع بهم دست داده بود . البته فکر میکنم تاثیر صدای بلند روی من زیادتره . چون بقیه مردم رو که دیدم ، ککشونم نگزیده بود .

مجری برنامه آقای مهدی فارغی بودش .

fareghi

بعدش رئیس سازمان نظام مهندسی یزد سخنرانی کرد .

بعدش شخصی اومد به نام علی مشهدی که گویا در برنامه خندوانه همراه رامبد جوانه . 

alimashadi

من هیچ وقت برنامه خندوانه رو ندیدم . بنابراین شناختی هم روی این فرد نداشتم . ولی بچه ها میشناختنش .

برنامه اش بدک نبود . خندیدیم . همین آقا خبر داد که سری جدید برنامه خندوانه از اوایل اردیبهشت 97 شروع میشه .

بعدش مجری از چند تا زوج خواست که بیان روی سن تا مسابقه برگزار کنه . اولش یکی دو تا زوج بیشتر جرات پیدا نکردن که برن روی سن . ولی بعدش چند تا دیگه هم رفتن . مجری ی کم باهاشون شوخی کرد . 

نفر اول بایستی به حالت پانتومیم از همسرش خواستگاری میکرد . 

نفرای بعدی باید با آهنگی که پخش میشد ، بخونن . چند تایی پر رو بودن و خوندن . چند تایی هم اصلا هیچی بلد نبودن .

از بین همه یکی زوج خیلی پر رو بودن که مردش یکهو کمربندش از شلوارش آورد بیرون و مسخره بازی در آورد و کلی مردم خندیدن . خانومشم موقعی که داشت میخوند ، تقریبا داشت میرقصید ! حالا این وسط ، ننه باباهای قدیمی که اینجور چیزا رو ندیده بودن ، از رقص این خانوم ، انگشت حیرت به دهان گرفته بودن ! ( دیگه دنیا عوض شده ننه باباجون ، شما ندیدی ، نمیدونی چه خبره ) .

خلاصه همین یارو که جلف بازی در میاورد ، برنده اعلام شد . ولی به همشون جایزه دادن . که فکر کنم سکه بود . حالا چه سکه ای ، نمیدونم .

بعدشم ی بنده خدایی اومد به نام ساسان کریمی که کارش تقلید صدا بود . هم خواننده های مجاز اینور آبی و هم خواننده های غیر مجاز اونور آبی .

که تقریبا کارش بد نبود .

sasankarimi

خلاصه دیگه داشت دیر میشد . برگشتیم خونه .

پیش خودم گفتم ، وقتی بچه بودیم ، فک و فامیل میبردنمون گردش و اینور اونور و همینا برامون خاطره شده الان . الانم نوبت ماست که بچه ها رو ببریم بگردونیم که براشون خاطره بمونه .

الان گوش راستم درد میکنه . خدا کنه تا یکی دو روز دیگه خوب بشه .

تو این غریبی ، خونمو ، از کی بپرسم که کجاست ؟

+ ۱۳۹۶/۱۲/۲۷ | ۱۸:۳۰ | machopicho

 تو این غریبی

خونمو از کی بپرسم که کجاست..

عیده و باز کبوترا ، خواب میبینن ماهی شدن
شیرن و نعره میکشن عکس رو ده شاهی شدن
عیده و توی سینما ، فیلمای رنگی میذارن
قصه ی مرد شیشه ای ، بانوی سنگی میذارن
عیده و کفش من هنوز ، لنگه به لنگه تا به تاست
تو این غریبی خونمو ، از کی بپرسم که کجاست
از کی بپرسم که کجاست..

عیده و این نسیم نو
بوی عروسی داره
یه بند صدای دهل و
دیم دارا دیم دیم داره
عیده و باز نم نم بارون گرفت
دست تر و شبنمیمو
برق چراغون گرفت
همه خوشن چشم من اما تره

 عمر منو این دل داغون گرفت 

                                                      عمر منو این دل داغون گرفت

   

 

 

                                             

بحرانِ سرسید

+ ۱۳۹۶/۱۲/۲۲ | ۱۸:۰۱ | machopicho

امروز صبح از شرکت یزد پلی اتیلن زنگ زدن به گوشیم که ، سلام آقای .... ، میخواستیم ی سررسید بهتون هدیه بدیم .

من مونده بودم چی بگم . از اونجایی که طرفدار محیط زیستم و از اونجایی که میدونم احتیاجی بهش ندارم ، خیلی محترمانه بهشون گفتم : والا من احتیاجی بهش ندارم . خیلی ممنون .

البته ی جورایی هم دلم نمیخواد همینطوری آدرس خونه امونو بدم به ی فرد غریبه . از بس که اذیت میکنن . مثلا الکی میگن فلان چیزو میخواهیم براتون بصورت رایگان بفرستیم . آدرس بدین . وقتی آدرس میدی ، با پست میفرستن در خونه و مامور پست ازتون طلب وجه میکنه .

و صد البته میدونید که من زرنگ تر از این حرفام و پوزه ی اینجور آدما رو چند باری به خاک مالیدم .

نمونه اش همین افرادی هستند که چند تا دختر خوش زبون پر رو رو استخدام میکنن که به خلق الله به زور هم که شده ، سیمکارت بفروشن .

ی بار زنگ زدن به گوشیم . من معمولا تا میان ب بسم اللهشو بگن ، متوجه میشم و سریع حرفشونو قطع میکنم و میگم : ببخشید اگه برای فروش سیمکارت هست ، من احتیاجی ندارم .

ولی اون روز نمیدونم شیطون تو جلدم رفته بود یا چی شده بود که گفتم باشه بفرستین . بعدش گفت آدرست چیه . منم الکی آدرس یکی همکارامو دادم . بعدم بهش زنگ زدم ماجرا رو گفتم .  اونم صد تا فحشم داد و آخرش گفت حالا وقتی مامور پست اومد چی بهش بگم ؟ منم گفتم بهش بگو آدرس اشتباهیه و تو سیمکارت سفارش ندادی .

خلاصه یک هفته ای فکر کنم شد . دیدم همون دختره زنگ زده میگه آقا شما آدرستونو اشتباه دادین . آدرس درستو بگین . منم زدم زیر همه چی و گفتم : چی ؟ کی ؟ من اصلا سیمکارت نمیخواستم . 

حالا نمیدونم این وسط ، ی دفعه ای این خاطره از کجا دراومد ! بریم سر اصل مطلب خودمون .

آخر سال که میشه ، ده روز مونده به نوروز و تا بیست روز بعد از نوروز ، هر کی آدمو میبینه یا به زور ازت سررسید میخوان یا به زور میخوان بهت سررسید بدن .

من اسم این دوره رو گذاشتم دوره ی بحرانِ سرسید !

میری تو شرکت ، ی دفعه ای همه میریزن رو سرت که مهندس امسال بیا سررسید چاپ کن بده بچه ها .

به شخصه خودم دیدم فردی رو که شاید ده پونزده تا سررسید از اینور و اونور جمع کرده باشه . من نمیدونم چقدر مردم این سررسید دونشون درد میکنه و حریصه . مثل چاه جهنمه . تمومی نداره .

اما من ی پیشنهاد دارم : به جای اینکه بیائید درخت های زبون بسته رو بکنید و باهاش کاغذ درست کنید و بعدش سر رسید درست کنید و به زور بدید مردم و مردم هم یکسال تو خونه اشون نگه دارند و موقع خونه تکونی بندازن دور ، بیائید چیزای دیگه هدیه بدید . 

مثلا ی بسته ادکلن . یا ی کمربند و همچین چیزایی .

و در آخر به اون کارفرماهایی که کارمند زن استخدام کردن با ماهی پونصد هزار تومن . بهشون میگم : شما که حقوق پایه ی این بنده خدا رو ندادی . بن و حق اولادشو که ندادی . عیدیشو هم که ندادی . اقلا بیا مردونگی کن این آخر سالی حداقل انصاف داشته باش ، روزای آخر که کارمندت داره تعطیل میشه بره خونه ، حداقل ی جعبه شیرینی درست حسابی براش بگیر بده دستش بجای عیدی .

جای دوری نمیره . دل مردمو بدست بیارید . 

            giftwithflower          

بوسیدن یواشکی معشوق زیر بارون بهاری

+ ۱۳۹۶/۱۲/۱۸ | ۱۹:۱۴ | machopicho

الان با گوش هایی که پر شده از قطره ی گلیسیرین فنیکه دارم اینا رو مینویسم . و چه حس ناخشیه . حتی صدای فن کامپیوترو هم به زور میشنوم .

امسال رو داریم به آخر میرسونیم در حالیکه فقط ی برف دو سانتی داشتیم که تا اومدیم ببینیمش و دلمونو بهش خوش کنیم ، دیدیم که ای دل غافل آب شده رفته پی کارش .

ی بارون نصفه نیمه هم داشتیم که حتی نذاشت بوی خاک نمناک شده به دماغمون برسه و دلخوشی اونو هم ازمون گرفت .

و دیگه هیچی . 

قدیما حدود 30 سال پیش یادم میاد که توی یزد اقلا سه تا برف میومد . اونم چه برفی . ده پونزده سانت ارتفاعش بود و چند روز طول میکشید تا آب بشه . یادش بخیر . باهاش میشد آدم برفی درست کرد .

اقلا چهار پنج تا بارون درست حسابی هم تو زمستون میومد . توی بهار هم که دیگه نگو . بارون های بهاری سیل آسا میومد . جوری که سیل راه میفت .

بهترین خاطره من از بهار برمیگرده به حدود 25 سال پیش وقتی که دوره راهنمایی بودیم . حالا چندمش ، یادم نیست دقیقا .

اون موقع ها وقتی بهار میومد ، همچی بوی بهار میداد . یادش بخیر اون پیک بهاری ها که باید مینوشتیم . یادش بخیر که معلم علوم مدرسه امون ، کار تالیف بخش علوم پیک بهاری یزد رو انجام میداد . آقای محمد رضا طاقه باف . هر جا هست خدا عمر طولانی بهش بده . پیک بهاری جذاب بود . توش جدول و بازی و سرگرمی و دانستنی و نقاشی هم داشت .

خلاصه در یکی از ایام بهاری قدیم بعد از نوشتن پیک بهاری و از اونجایی که هنوز موبایل و تبلت و اینجور چیزا نیومده بود ، برای رفع خستگی از خونه رفتم بیرون .

دیدم بچه های همسایه هامونم اومدن بیرون . خونه امون جایی بودش که مثلا ی خونه اینجا بود و همسایه اتون 500 متر اونورتر بود . مابین خونه ها ، باغ ها بود .

هوا خیلی خوب بود . از همون صبحش هی بارون میومد و هی قطع میشد . دوباره میومد . زمین خیس بود .

به همراه بچه های همسایه امون بازی میکردیم . بعد رفتیم کنار جویی که برای آبیاری باغ ها کنده بودند . توی جوی ، قارچ رشد کرده بود . اولین بار اونجا قارچ رو دیدم . چند تاشو کندم تا ببرم خونه .

بچه همسایه امون گفت بیایید بریم توی این کوچه . توی حیاط یکی خونه ها شکوفه اومده . اولین بار اونجا شکوفه رو دیدم . شکوفه های سیب و آلوچه . سفید و صورتی . یکی دوتاشو کندم . بو کردم . چقدر خوب بود .

رفتیم چند جای دیگه . درخت ها مملو از شکوفه بودند .

خاک زیر پامون نمناک بود . چه حس خوبی داشت قدم زدن روی این خاک و بوئیدن این خاک . هوا پاک پاک پاک بود .

بعد بارون دوباره شروع کرد به باریدن . رفتیم پشت دیوار ی باغ که خیس نشیم . چند دقیقه بعد بارون بند اومد . اومدیم بیرون .

ی دفعه ای بچه همسایه امون گفت اونجا رو ببینید . رنگین کمون . من اولین بار بود که رنگین کمان رو میدیدم . چقدر باشکوه بود .

قرمز نارنجی زرد سبز آبی نیلی بنفش . اینا رو بعدا توی کتاب فیزیک خوندیم . 

و حالا به خوبی منظور دکتر علی شریعتی رو میفهمم که در کتاب کویرش نوشته :

 " شکوه و تقوا و شگفتی و زیبایی شورانگیز طلوع خورشید را باید از دور دید. اگر نزدیکش شویم از دستش داده ایم.

لطافت زیبای گل در زیر انگشت های تشریح می پژمرد!

آه که عقل این ها را نمی فهمد! "

و حالا فکر میکنم که چقدر خوب میشد که مثل همون وقتی که داشت بارون میومد ، پشت همون دیوار باغ ، یواشکی عشقتو بغل کنی و پیشونیشو ببوسی و بهش بگی : عزیزم میدونی که خیلی دوستت دارم .


 

 

اگر با من نبودش هیچ میلی...چرا ظرف مرا بشکست لیلی ؟
about us

دوست داشتن از عشق برتر است . عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال .
عشق بیشتر از غریزه آب میخورد و هر چه از غریزه سر زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع میکند و تا هر کجا که یک روح ارتفاع دارد ، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج میابد .
Apollo ( به فارسی : آپولون ) ، یکی از سرشناس ترین خدایان یونان باستان است . خداوند ذوق و هنر ، نور و روشنایی ، غیبگویی و خدای موسیقی .