از تاسیس این وبلاگ شاید دو سالی بگذرد . تو این دو سال هیچ مطلبی رو نگذاشته بودم . چون دیگه مثل قدیمها حال و حوصله این کارها رو ندارم .

قبلا تو بلاگفا یک وبلاگ داشتم که اونهم همون دو سال پیش با سهل انگاری مدیریت بلاگفا ، هم وبلاگ من و هم وبلاگ خیلی ها بطور کلی نیست و نابود شد .

حالا بگذریم از این بحث ها .

اما حتما میگید حالا تو مخت خورده که بعد دو سال پا شدی اومدی مطلب گذاشتی اینجا ؟

راستش یکی دو روز پیش داشتم دنبال مطلبی راجع به شهر خودمان یزد میگشتم . خدا لعنت کند این گوگل را ! من را برد به وبلاگ یکی از همشهریان خودمون .

من هم کنجکاو شدم ببینم این اقای محترم چه چیزهایی نوشتند راجع به یزد . همینطور که مطالبشونو بیشتر میخوندم ، بیشتر متحیر میشدم  . ایشون دبیرستان تیزهوشان بودن و لیسانس دانشگاه علم و صنعت و فوق لیسانس هم دانشگاه شریف .

منتها زبان ایشان بسیار زننده و فحاش هست . از فحش و بد و بیراه گفتن به مسئولین شهر و استان تا فحش و ناسزا به مسئولین دولت اصلاح طلب گذشته و صد البته فحش و ناسزا به رئیس جمهور دولت اصلاحات !

گویی تمام مشکلات آدم و عالم زیر سر اونهاست و به قول خودمون اینها عقربک زیر پلاس بودن .

بعد که بیشتر مطالب ایشان را خوندم ، دیدم ایشان از اوضاع اجتماعی یزد ناراضی هستند و طی تعریف خاطراتی از پارک آزادگان یزد و ... اظهار تنفر و خشم از افراد و بخصوص خانم هایی که با وضع حجاب نا مناسب در سطح شهر ظاهر میشوند ، تا حد انفجار به فحاشی و ناسزا گویی مشغولند .

البته جای تعجب دارد که چگونه یک شخص با این سطح سواد اینقدر فحاش هست !

ایشان ناراضی هستن که چرا وضع یزد داره اینجوری میشه . خوب من هم از دیدن بعضی صحنه ها خوشم نمیاد . ولی آیا باید تا حد حذف کردن این خانوم ها پیش رفت ؟ آیا باید به هموطنانمون بی احترامی کنیم ؟

اصلا چه کسی به شما اجازه داده که بیشتر از همین یک نفری که هستی برای دیگران تصمیم بگیری ؟

مگر اون افراد شناسنامه ایرانی ندارند ؟ همون اندازه ای که شما حق حیات داری ، خداوند هم به اونها همون اندازه حق حیات داده .

شما مگر پادشاه بحرین هستی که از شیخ عیسی قاسم صلب تابعیت کرد . شما میخواهی این افراد را صلب تابعیت کنی ؟

خدا رحم به ما کرده که شما تو این مملکت کاره ای نشدی و گرنه مثل آقا محمد خان قاجار میزدی چشو چار مردم را از کاسه بیرون می آوردی که چرا مثلا فلان زوج دستشون سگ بوده و تو پارک یا خیابون راه میرفتند .

من نمیدونم با اینکه شما به قول خودت باید اقلا هفت هشت سالی توی تهران زندگی کرده باشی ، بدونی که این یک روند هست . یک نوع پوست انداختن هست . مگه الان بیست سال پیشه که نه موبایل بود و نه ماهواره و نه اینترنت ؟

همین مثلا مانتوی بلند و غیر چسبانی که ظاهرا شما باهاش مخالفتی نداری ، بیست سال پیش اگه توی محله های قدیمی یزد ، مثل : کسنویه ( کهنو ) - محمد آباد ( مندوا ) - محمود آباد (مردوا ) یکی میپوشید ، هزار لعن و نفرین میشد و مردم تف تفه اش میکردن .

خب الان اون شده ساپورت و مانتو کوتاه و چسبان .

صحبت این نیست که از این چیزها دفاع کنیم یا بگذاریم به حال خودش که هر طور میخواد بشه بشه . 

بلکه صحبت اینجاست که ما نمیتوانیم عقاید و نظرات افرادی را که در یک جامعه دارند با ما زندگی میکنن بطور کلی نادیده بگیریم و درصدد خشونت برآییم .

البته من معتقدم که فردی که به این راه افتاده است ، دیگر خیلی به سختی با نصیحت و پند و اندرز و به قول ایشون امر به معروف و نهی از منکر بناست اصلاح شود . نشون به اون نشونی که خودشون توی خاطراتشون تعریف کردن که در شهر تهران وقتی داشتن با دوستشون توی خیابون پیاده روی میکردن ، خانمی را به همراه آقاشون دیدن که وضع حجاب مناسبی نداشته و دوست ایشون به آقای اون خانوم اعتراض میکنن و آقاشون برگشته به دوست ایشون گفته که به توچه !

باید از خانواده ها شروع کرد . بچه تا بچه هست میشود روانش را شکل داد . باید پدر و مادر ها رو توجیه کرد که عواقب این بی حجابی ها و این بی عفتی ها و انحراف های جنسی ، اول کسی رو که میسوزونه بچه خودشون هست و بعد آبروی پدر و مادر هست که از بین میرود .

در یکی از مطالب دیگر ایشان تحت عنوان ما ادراک یزد ، به مساله همجنس بازی در یزد و به اصطلاح خودشون گوله بازی اشاره کردن و این رو هم ناشی از نفوذ فرهنگ تهرانی های بیفرهنگ در یزد دانسته اند .

البته من سن و سال ایشون رو نمیدونم . شاید در حد 25 سال تا 27 ساله باشند . در هر حال ، باید به ایشون خاطر نشان کنم که این مساله همجنس بازی لا اقل از زمانیکه من مدرسه راهنمایی ثامن الائمه میرفتم یعنی حدود 25 سال پیش رواج داشته .

آیا اون موقع موبایل و ماهواره و اینترنت بوده که بچه یزدی ها این چیزا رو از این طریق یاد گرفته باشن ؟ یا مثلا نصف بچه های تهرونی اومده بودن تو مدارس یزد درس خونده باشن که این چیزا رو یاد یزدی ها داده باشن ؟

نخیر جانم . اون موقع ها هم وضع اگر نگیم بدتر حالا بوده ، قطعا بهتر هم نبوده . خدا بیامرزدش مدیر مدرسه شخصی بود به نام آقای فردوسی . این بنده خدا زنگ تفریح ها با ترکه انارش از دفتر میومد بیرون و میرفت اون پشت و پسل های مدرسه تا مراقب باشه که اتفاق خاصی نیفته . یعنی تا این حد رواج داشت .

حتی بعدها شنیدم که مثلا بچه ها توی زنگ بعد از ظهر که مثلا کلاس 2 شروع میشد ، ساعت یک و نیم میرفتن مدرسه و از دیوار مدرسه میرفتن بالا و ...

کلا منظورم از این حرفها این بود که چرا الکی و بیخودی دیگران را مقصر جلوه بدهیم ؟ همه چیزو بندازیم گردن تهران ام القراء و به قول ایشون ام .... ؟؟؟؟

و اما به نظر من این پدیده ناشی از عوامل زیادی میتونه باشه . آب و هوا تاثیر داره . نوع غذا تاثیر داره . پیش زمینه های فکری و دیداری تاثیر داره . ولی از همه تاثیر گذارتر و عمیق تر ، مطلب دیگری است که اینجا جاش نیست که بگم .

در هر حال حرف من با ایشون اینه که به جای خشونت و فحاشی به همشهری ها و مقامات شهری و استانی و فحاشی به رئیس جمهوری که هشت سال به این مملکت خدمت کرده ، بهتر بصورت دلسوزانه با این چیزها برخورد کنیم و مقامات شهری رو به خصوص شهردار محترم یزد را تشویق کنیم که برای پدر و مادرها ، همایش هایی برگزار کند و با دعوت از اساتید و کارشناسان دلسوز و با تجربه ، به پدر ومادرها آگاهی داده شود و از خطرات بیحجابی و .... گفته شود و تذکر داده شود .

نونهالان ، از اسمشان پیداست که به مانند نهالی کوچک و زیبا هستند . ما هر طور آنها را پرورش دهیم و هر طور از انها مراقبت کنیم ، همانطور هم به ثمر مینشینند . بهتر است تمرکزمان را روی این مساله بگذاریم و بدانیم که کسی که آب از سرش گذشته ، با نصیحت من و شما و یا فحاشی و حذف و کتک ، بنا نیست روش خودش را تغییر دهد و تا خودش سرش به سنگ نخورد ، دست بردار نیست .

ما بهتر است به نونهالان برسیم که قبل از اینکه سرشان به سنگ بخورد و از زندگی ساقط شوند ، نجات بخششان باشیم .

در اینجا لینک آدرس وبلاگ این همشهری فحاش خودمونو میذارم تا شما هم به وبلاگ ایشون سر بزنید و متوجه بشید که ماجرا از چه قراره .