اون قدیم ندیما یادم میاد توی کوچه تیله بازی می کردیم . بیشتر پسر بچه ها دنبال جمع کردن تیله بودن . حریف ها رو توی تیله بازی شکست می دادند تا تیله های بیشتری جمع کنند .

بعدها نمی دونم چی شد که جمع کردن درب نوشابه های شیشه ای رواج پیدا کرد . به اون ها تشتک می گفتند . ما هم توی کوچه راه می افتادیم و از اینور اونور ، تشتک جمع می کردیم . توی چند تا تشتک هم گچ خیس شده می ریختند تا بعدا که گچ سفت شد ، تشتک سنگین و محکم بشه و از اون به عنوان سر تیل ( تیله ای که باهاش بقیه تیله ها رو می زنند ) ، استفاده کنند .

بعدها دوباره بجای تیله از سنگ مرمر استفاده می کردند . ما هم توی کوچه راه می افتادیم و سنگ مرمر های تقریبا به ابعاد 4 سانت در 4 سانت جمع می کردیم . حتی ی بار یادمه توی کوچه ای رد می شدیم که بنایی داشتند و یک عالمه از این سنگ مرمرها رو پیدا کردم . اون ها رو آوردم خونه و با چکش خوردشون کردم تا کوچیک بشن . ی نایلون پر از سنگ مرمر جمع کرده بودم و خوشحال بودم .

خلاصه هر روزی یک چیزی مُد میشد و بچه ها چند وقت ازش استفاده می کردند و بعدها فراموش می شد و اون چیزایی رو که جمع کرده بودیم ، بی ارزش میشدند و می ریختیمشون دور .

در این دو موردی که از بچگی یادم مونده و مثالشو براتون آوردم ، می بینید که عده ای آدم سودجو و کلاهبردار یا شایدم بگیم علاف هستند که از طریق ارزش دادن به چیزهای بی ارزش ، به سودی می رسند یا دست کم ، مردم رو سرِ کار می ذارند .

 

از اینجور مثال ها زیاده . حدودا هفت هشت سال پیش یادمه یک مستند به نام " تازه بقعه " اثر حسن بهرام زاده از تلویزیون نشون می داد که الان زیاد یادم نیست ولی به طور کلی میگم چی بود : ماجرا در یکی از استان های شمالی ( فکر کنم گیلان ) اتفاق می افته . ی بنده خدایی توی روستا میاد میگه که ی درخت هست که دو تا مار بزرگ سیاه و سفید روش زندگی می کنند . خلاصه مردم کم کم میرند که اون مارها رو ببینند . بعدا شایعه درست می کنند که اون مارها مقدس هستند و فلان و بهمان . بعدا شایعه درست می کنند که اون مارها معجزه می کنند . خلاصه در عرض چند ماه ، آوازه این مارها توی استان می پیچه . عده ای مریض هاشونو میارن پای اون درخت که از مارها شفا بگیرند .

اینجاست که اون فرد کلاش زمینه رو برای سودجویی مناسب می بینه و خودش رو متولی این تازه بقعه معرفی میکنه . شروع می کنه به وضع قوانین دعا و نیایش . مثلا میگه باید این قدر تسبیح فلان بخونی و این دعا رو بخونی و فلان و بهمان . شروع میکنه به فروش تسبیح و وسایل دیگه .

کم کم آوازه این تازه بقعه به تهران هم می رسه . به حدی که مریض هاشونو از تهران با ماشین میارن اون روستا و پرسون پرسون، آدرس اون تازه بقعه رو می پرسند . توی سرمای زمستون در حالی که برف میاد ، مریض هاشونو توی کیسه میپیچند و پای اون درخت میذارند ، بلکه شفا بگیرند . این فرد کلاش هم حسابی کاسبیش گُل میندازه و از مردم پول میگیره . یادمه نشون می داد که هر کسی که می خواست وارد اون محوطه بشه ، اول باید ی پولی به این آقا می داد . ی چیزی مثل حق ورودی ! ی دسته کاموای سبز هم دستش گرفته بود ، هر کسی میومد ، روی مچ دستش اون کاموای سبز رنگ رو می بست و پول ازشون می گرفت .

خلاصه کم کم این موضوع به گوش مسئولان می رسه . میان اونجا تذکر می دن که هیچ مبنایی برای این که اونجا معجزه ای بشه و امامزاده ای اونجا باشه نیست . آخرشم ی روز لودر میارن اون درخت رو از ریشه در میارن تا خیال مردم راحت بشه .

بعدها معلوم میشه که اون فرد کلاش با پولی که از مردم به جیب زده ، رفته تهران چند تا آپارتمان خریده و خودش رفته تهران ساکن شده !

 

به نظر من نوروز هم یک چیزی هست مثل مثال های بالا که گفتم . نوروز هم ابتدا توسط پادشاهان جشن گرفته می شد . خوب پادشاهان اهل خوشگذرونی بودند و دنبال بهانه ای برای جشن . بعدها احتمالا یکی از درباریان که کمی فکر کلاهبرداری و شیادی داشته ، اومده نوروز رو به عوام معرفی کرده و بسط و گسترشش داده تا اینجوری بتونه ازش منفعت کسب کنه . فرض کنید اون شخص می تونسته به بهانه نوروز به مردم میوه هاشو بیشتر بفروشه یا کارهای دیگه که ما نمی دونیم .

توی دوران جدید هم هر کسی اومده یک سنت و شیوه ی جدیدی رو به نوروز اضافه کرده برای منفعت شخصی خودش . مثلا توی سفره هفت سین اصلا ماهی قرمز نبوده . حالا ی نفر پیدا شده که احتمالا تاجر ماهی قرمز بوده و زمینه رو برای تیغ زدن مردم باز دیده و از نوروز سوء استفاده کرده تا بتونه ماهی قرمز به مردم بفروشه و از این راه پول در بیاره .

 

کلا هر جور حساب کنید ، نوروز بهانه ای هست برای استثمار افراد ضعیف جامعه . فرض کنید من و شما توی طبقه کارگر و کارمند هستیم . یعنی حقوق بگیر هستیم . آخر سال که میشه حساب کتابش کنید ببینید چقدر برای نوروز خرج می کنیم . از لباس نو بگیر تا وسایل هفت سین تا مسافرت رفتن و اقامت توی هتل ها و مهمان سراها تا خریدن سوغاتی تا مهمونی دادن های خانوادگی ، خرید کیف و کفش ، خرید مواد و وسایل شوینده و تمیز کننده برای مراسم خونه تکونی و...... . توی همه اینهایی که گفتم متوجه میشید که پول از جیب افراد ضعیف جامعه در میاد و میره توی جیب افراد قوی تر مثل تولید کننده ها . بنابراین نوروز وقت کاسبی افراد قوی تر هست و این افراد هر کاری رو که بتونند برای رواج دادن و اضافه کردن سنت های جدید به نوروز می کنند . نمونه دیگه اش همین مراسم چهارشنبه سوری هست که قدیما فقط یک مقدار هیزم جمع می کردند و آتش میزدند و از روش می پریدند . اما چند دهه قبل احتمالا یک فرد حقه باز و کلاش پیدا شده و پیش خودش فکر کرده زمینه برای رواج ترقه بازی توی مراسم فراهمه . پس رفته از خارج مواد ترقه بازی رو وارد کرده و اونها رو به مردم فروخته تا سود کنه . البته به تخمشم نبوده که مردم رو از این طریق به کشتن و معلول شدن وادار کرده .

 

خلاصه دوستان امیدوارم که منظور حرفم رو متوجه شده باشید و تونسته باشم حق مطلب رو ادا کرده باشم . کلا حرفم اینه که به اینجور پدیده ها نباید خیلی ارزش بدید و جوون خودتونو براش به خطر بندازید . حالا اگر خونه تکونی هم خیلی زیاد نتونستید بکنید ، بنا نیست چیزی بشه . اگه نتونستید مسافرت برید ، چه بهتر ! توی این جاده های شلوغ و هوایی که توی فصل بهار بسیار متغیر و خطرناک هست ، همون بهتر که اصلا مسافرت نرید . اگه مهمونی مفصل ندادید ، چیزی نمیشه . پول زیادی الکی از جیبتون نرفته . اگه عیدی ندادید ، چه بهتر . چه معنی داره عیدی دادن ؟ اگه هنوز لباس های سال قبلتون نو هست و میشه ازش استفاده کرد ، چه بهتر که توی نوروز لباس نخرید ، چون توی نوروز لباس رو دولاپهنا حسابتون می کنند .

 

خلاصه این که به پدیده ها بیشتر فکر کنید و عمقشو درک کنید . ببینید چقدر برای شما منفعت داره یا ضرر داره و این نکته رو همیشه مد نظر داشته باشید که هیچ چیزی توی این دنیا ارجح تر از سلامتی جسم و روان خود شما نیست .

 

سال 1401 خورشیدی رو هم به همه ی شما خوانندگان وبلاگم تبریک عرض می کنم ، سالی همراه با سلامتی و موفقیت و شادی برای شما آرزومندم .