ی زن و شوهر هستند که تقریبا یک سال پیش ی کاری رو راه انداختند .

زنه از کاری که راه انداخته بود هیچی سر در نمیاورد . حداقل اطلاعات رو هم نداشت . زنه تا قبل از این ، بیکار بوده . شوهره هم کار ثابتی نداشته و احتمالا هر جایی مشغول به کار می شده ، بعد از چند وقت اخراجش می کردند .

شوهره تقریبا هیکلیه و به واسطه همین فیزیک بدنی ، کارهاشو راه می ندازه . یعنی شهرخر هست . 

هر جا زنه گیر میفته ، شوهره سر میرسه و با تهدید و ارعاب دیگران ، اونا رو مجبور میکنه از گرفتن حقشون صرفنظر کنند . یعنی مثلا تهدید میکنه که : من مامور مخفی پلیس آگاهی هستم . من دستگاه شنود تو ماشینم دارم . من با هفت تا قاضی گردن کلفت در ارتباطم . الان زنگ میزنم 110 بیان بگیرندت و ...

من هر چی نگاه کردم به زندگیشون ، با همه ی این کارهایی که می کنند ، باز حداقل درامد رو دارند . ی ماشین معمولی واسه 10 سال پیش که دو تاشون سوار میشن و ی خونه اجاره ای و دیگه هیچی .

پیش خودم فکر کردم ، اینا مثلا با تهدید و ارعاب دیگران فوقش دویست سیصد هزار تومن رو نمیدن . ولی اگه با مشتری و مردم درست رفتار کنند میتونن خیلی بیشتر از اینا گیرشون بیاد . می تونن مشتری دائمی داشته باشند . ولی اخلاق شوهره اینجوریه که با همه سر دعوا داره . شوهره خیلی پر رو و پر مدعاست . بارها و بارها تاکید کرده که از همه چیز سر در میاره و فقط اونه که همه چیزو می دونه . صد البته شوهره خیلی دروغگو ، عهد شکن و بی سواد هم هست .

داشتم فکر می کردم که اگه ی روزی مثلا شوهره ی طوریش باشه و کنار زنه نباشه ، زنه چجوری میخواد گلیمشو از آب بیاره بیرون ؟ آیا بهتر نیست که زنه برای خودش ارزش قائل بشه و عنان زندگی خودشو خودش به دست بگیره و سعی کنه خودش با مردم تعامل داشته باشه ؟