امروز صبح از شرکت یزد پلی اتیلن زنگ زدن به گوشیم که ، سلام آقای .... ، میخواستیم ی سررسید بهتون هدیه بدیم .

من مونده بودم چی بگم . از اونجایی که طرفدار محیط زیستم و از اونجایی که میدونم احتیاجی بهش ندارم ، خیلی محترمانه بهشون گفتم : والا من احتیاجی بهش ندارم . خیلی ممنون .

البته ی جورایی هم دلم نمیخواد همینطوری آدرس خونه امونو بدم به ی فرد غریبه . از بس که اذیت میکنن . مثلا الکی میگن فلان چیزو میخواهیم براتون بصورت رایگان بفرستیم . آدرس بدین . وقتی آدرس میدی ، با پست میفرستن در خونه و مامور پست ازتون طلب وجه میکنه .

و صد البته میدونید که من زرنگ تر از این حرفام و پوزه ی اینجور آدما رو چند باری به خاک مالیدم .

نمونه اش همین افرادی هستند که چند تا دختر خوش زبون پر رو رو استخدام میکنن که به خلق الله به زور هم که شده ، سیمکارت بفروشن .

ی بار زنگ زدن به گوشیم . من معمولا تا میان ب بسم اللهشو بگن ، متوجه میشم و سریع حرفشونو قطع میکنم و میگم : ببخشید اگه برای فروش سیمکارت هست ، من احتیاجی ندارم .

ولی اون روز نمیدونم شیطون تو جلدم رفته بود یا چی شده بود که گفتم باشه بفرستین . بعدش گفت آدرست چیه . منم الکی آدرس یکی همکارامو دادم . بعدم بهش زنگ زدم ماجرا رو گفتم .  اونم صد تا فحشم داد و آخرش گفت حالا وقتی مامور پست اومد چی بهش بگم ؟ منم گفتم بهش بگو آدرس اشتباهیه و تو سیمکارت سفارش ندادی .

خلاصه یک هفته ای فکر کنم شد . دیدم همون دختره زنگ زده میگه آقا شما آدرستونو اشتباه دادین . آدرس درستو بگین . منم زدم زیر همه چی و گفتم : چی ؟ کی ؟ من اصلا سیمکارت نمیخواستم . 

حالا نمیدونم این وسط ، ی دفعه ای این خاطره از کجا دراومد ! بریم سر اصل مطلب خودمون .

آخر سال که میشه ، ده روز مونده به نوروز و تا بیست روز بعد از نوروز ، هر کی آدمو میبینه یا به زور ازت سررسید میخوان یا به زور میخوان بهت سررسید بدن .

من اسم این دوره رو گذاشتم دوره ی بحرانِ سرسید !

میری تو شرکت ، ی دفعه ای همه میریزن رو سرت که مهندس امسال بیا سررسید چاپ کن بده بچه ها .

به شخصه خودم دیدم فردی رو که شاید ده پونزده تا سررسید از اینور و اونور جمع کرده باشه . من نمیدونم چقدر مردم این سررسید دونشون درد میکنه و حریصه . مثل چاه جهنمه . تمومی نداره .

اما من ی پیشنهاد دارم : به جای اینکه بیائید درخت های زبون بسته رو بکنید و باهاش کاغذ درست کنید و بعدش سر رسید درست کنید و به زور بدید مردم و مردم هم یکسال تو خونه اشون نگه دارند و موقع خونه تکونی بندازن دور ، بیائید چیزای دیگه هدیه بدید . 

مثلا ی بسته ادکلن . یا ی کمربند و همچین چیزایی .

و در آخر به اون کارفرماهایی که کارمند زن استخدام کردن با ماهی پونصد هزار تومن . بهشون میگم : شما که حقوق پایه ی این بنده خدا رو ندادی . بن و حق اولادشو که ندادی . عیدیشو هم که ندادی . اقلا بیا مردونگی کن این آخر سالی حداقل انصاف داشته باش ، روزای آخر که کارمندت داره تعطیل میشه بره خونه ، حداقل ی جعبه شیرینی درست حسابی براش بگیر بده دستش بجای عیدی .

جای دوری نمیره . دل مردمو بدست بیارید . 

            giftwithflower