جن قلقلکم داد

الان ساعت یک بامداد روز شنبه 16 تیر 97 است . تقریبا یک ربع پیش خواب وحشتناکی دیدم .

امشب بازی فوتبال برزیل و بلژیک بود . تا نیمه اولشو تماشا کردم . ولی بعدش دیگه خوابم میومد . پیش خودم گفتم که برزیل 2 گل خورده و بعیده که بتونه تو نیمه دوم جبران کنه . پس دیگه ارزش دیدن نداره . بنابراین تصمیم گرفتم که برم بخوابم .

اما سرم هم درد میکرد و احساس یک جریاناتی تو سرمو میکردم . مثل اینکه موادی جابجا میشن .

دیگه کم کم دارم یقین حاصل میکنم که فرایند خواب دیدن فقط فکری و ذهنی نیست و به جسم هم بستگی داره .

خلاصه هی به قول معروف این دنده اون دنده میشدم تا خوابم ببره . یادمه رو دست راست دوباره خوابیدم . پیش خودم گفتم موقت رو دست راست میخوابم تا یک کم خواب آلود شدم ، سریع میرم رو دست چپ میخوابم که دیگه کامل خوابم ببره و هم اینکه رو دست راست نباشم که خواب ببینم .

ولی انگار که از دستم در رفته بوده و روی همون دست راست که خوابیده بودم ، کامل خوابم برده .

یکی از خصوصیات بارز خواب هام اینه که یک مکان هایی رو که قبلا مطمئنم هرگز ندیدم ، بارها و بارها با کوچکترین جزئیات میبینم . یعنی مثلا عین همون مکان رو سال پیش توی خوابم دیدم و دوباره دقیقا همون مکان رو با همون جزئیات میبینم .

این دفعه ماجرا اینجوری شروع میشه که من دستشویی کوچک دارم و رفتم برم دستشویی کنم .

اما این دستشویی رو که میگم قبلا بارها دیدم . ی مکانی هست که حموم و دستشویی کنار هم هست . و احتمالا شوفاژ خونه هم همونجاست .

یادمه اول رفتم تو اون قسمتی که روشوئی قرار داره . کاشی کاری بود . لامپ رو زدم . لوله های آب گرم و سرد شوفاژ روی سقف دستشویی قرار داشتند و چندین تا بودند .

خلاصه رفتم ی درب رو باز کردم که حمام بود . اونجا هم کاشی کاری بودش . لوله ها اونجا هم تو سقف عبور کرده بودند . یادمه میخواستم برم تو ولی لامپ نداشت . نوری که از سمت مکانی که روشوئی قرار داشت ، اونجا رو روشن میکرد . همچنین از ی لوله داشت آب بصورتی که مثلا دوش باز باشه ، میپاشید .

خلاصه از حموم هم اومدم بیرون و ایندفعه وارد ی فضایی شدم که مثلا دستشویی اونجا بود .

بر خلاف حمام ، دستشویی تو ی مکان خیلی بزرگ قرار داشت .

فضاش به این شکل بود که شما ی اطاق طاق ضربی ( قوسی ) خشتی قدیمی رو تصور کنید با زمین خاکی .

خلاصه وارد این اتاق شدم . دیدم ی لوله آب خیلی بزرگ اونجا تقریبا وسط ارتفاع کار شده . دست زدم بهش . دیدم گرمه . پیش خودم گفتم ، پس اینجا دیگ آب گرمشه .

بعد پیش خودم گفتم که بذار این لوله رو تعقیب کنم ببینم به کجا میرسه .

یک کم جلوتر رفتم . سنگ دستشویی رو دیدم . دستشویی اش از اون دستشویی قدیمی ها که توی خونه ی مامان بزرگم قبلا دیده بودم ، بود . از اون سیمانی ها که تهش بصورت مخروط هست .

خلاصه رفتم جلوتر . دیدم که انتهای فضا بجای اینکه بسته باشه ، نور میاد . فهمیدم که فضا بسته نیست و به صورت یک راهرو ی عریض هست .

اولش تردید داشتم که برم جلوتر یا نه . ولی پیش خودم گفتم بذار برم ببینم این ته مه ها چه خبره ؟

ی کم جلوتر رفتم . دیدم ی پسر تقریبا 15 ساله با لباس راه راه داره از سمت سنگ دستشویی میدوعه و میاد به سمت جلو . 

حالا فرض کنید من سمت راست اون راهروم و اون پسره سمت چپ هست . 

منم دویدم به سمت چپ و جلوی پسره رو بستم و بهش گفتم : اینجا چه غلطی میکنی و اینجا دستشویی ماعه .

هیچی جوابمو نداد و سعی داشت که از کنارم زودی رد بشه . ولی من زرنگی کردمو دستشو گرفتم .

بعد دیدم داره مقاومت میکنه و میخواد از چنگم فرار کنه . منم به ذهنم رسید که قلقلکش بدم تا ادب بشه .

یادمه دستمو بردم به سمت زیر بغلش . میخواستم زیر بغلشو قلقلک بدم که دیدم بدنشو حس نمیکنم .

بنابراین یک کم دیگه دستمو بیشتر فشار دادم . دیدم داره تو بدنش فرو میره . بعد نگاهی به کل جسمش کردم . دیدم حالتی بین جسم و محو شدن داره .

بعد یکهو حس کردم که یک نفر دیگه کنارم اومده . تقریبا مطمئن شدم بابا یا مامان اون پسره هست . بعد یکهو دیدم که اون شخص سوم داره منو قلقلک میده .

یک کم درد داشت . هر چی سعی میکردم که ببینم کیه ، پیدا نبود . ولی پسره همچنان تو چنگم بود .

منم پیش خودم گفتم : حالا که این کار رو کردی ، منم میدونم چیکار بچه ات بکنم ! 

منم با تموم قدرت دستمو تو بدن پسره فرو کردم . احساس میکردم پسره هم داره درد میکشه . بعد جوری شد که تموم بدنشو له و لورده کردم . از سرش بگیر تا بدنش . 

ولی جسمش داشت هی محوتر میشد .

خلاصه همین روند ادامه داشت تا اینکه از خواب پریدم . موقعی که از خواب بیدار شدم ، اونجایی رو که جن توی خواب قلقلک داده بود ، واقعا کمی درد میکرد .

سه تا بسم الله گفتم و بعدش گفتم بهتره این خواب وحشتناکو بیام اینجا بنویسم .

خب نتایج و قضاوتشو میذارم بر عهده خواننده .

اگر با من نبودش هیچ میلی...چرا ظرف مرا بشکست لیلی ؟
about us

دوست داشتن از عشق برتر است . عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال .
عشق بیشتر از غریزه آب میخورد و هر چه از غریزه سر زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع میکند و تا هر کجا که یک روح ارتفاع دارد ، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج میابد .
Apollo ( به فارسی : آپولون ) ، یکی از سرشناس ترین خدایان یونان باستان است . خداوند ذوق و هنر ، نور و روشنایی ، غیبگویی و خدای موسیقی .