تیپاکس ، مزخرف ترین شرکت پستی ایران-شعبه ی بلوار جمهوری یزد که دیگه مزخرف تر ترین

+ ۱۴۰۲/۱۲/۴ | ۰۸:۳۶ | machopicho

در مطلب قبلی اشاره کردم که قرار هست در آینده ی نزدیک ، مسافرت خارجی برم . اونجا هم گفتم که سفارش کفش نایک داده بودم . 

کفش رو از یک سایت اینترنتی که مربوط به یک فروشگاه در قشم بود ، خریدم . از موقعی که فروشنده ، کفش رو تحویل تیپاکس داده بود ، حدود یک هفته طول کشیده بود تا برسه یزد .

حدودا چند روزی هم طول کشید . هی منتظر می شدم که کی قرار هست برام بیارن . آخرش بعد از چند روز ، موقعی که بیرون از خونه بودم ، یک پیامک اومد که مرسوله ی شما تحویل شما گردید .

منم فکر کردم ، موقعی که خونه نبودم ، مامور تیپاکس اومده به آدرس خونه و کفش رو تحویل داده و رفته .

وقتی رسیدم خونه و جویای کفش شدم ، گفتند که نه ، چیزی نیومده . تعجب کردم . گفتم چجوری پیامک زده که تحویل داده ، اما چیزی برام نیومده .

خلاصه ، اومدم به پشتیبانی شرکت تیپاکس در تهران زنگ زدم . بعد از کلی معطلی ، بهم گفتن که حالا ممکنه تا آخر وقت امروز برات بیارن . تا آخر وقت صبوری کن . گفتم باشه .

اون شب که گذشت و خبری از کفش نشد . فردا صبحش دوباره به پشتیبانی زنگ زدم . گفتم هنوز کفش من رو نیاوردن ها . گفت : حالا تا آخر وقت امروز صبوری کن . برات میارن .

تا ظهر صبر کردم . خبری نشد .

چند باری که با پشتیبانی شرکت تیپاکس تماس گرفته بودم ، بهم گفته بودن که بسته ات در شعبه بلوار جمهوری ( خیابان تبلیغات = از چهار راه یزدباف به سمت خیابان انقلاب ) یزد هست .

اینقدر این تیپاکس مزخرف هست که وقتی کد رهگیری رو می زنی که مرسوله را ببینی کجاست ، شعبه ی مربوطه رو توش نمی زنه و متوجه نمی شی الان بسته ات در کدوم شعبه هست ! فقط می تونی اسم شهر رو بفهمی .

خلاصه اومدم از طریق گوگل جستجو کردم و شماره تلفن اون شعبه ی تیپاکس رو پیدا کردم . همچنین نظرات مردم رو راجع به اون شعبه خوندم . همه ی نظرات منفی بود . نوشته بودن که پول پست رو می دیم ، ولی مجبور می شیم خودمون بریم بسته رو از شعبه تحویل بگیریم . نوشته بودن که به هیچ تلفنی پاسخ داده نمیشه .

اومدم زنگ زدم به شماره تلفن ها . دیدم مردم حق داشتند . به هیچ وجه پاسخی ندادن . حتی شماره موبایلی هم که داده بودن ، زنگ زدم . کسی جوابگو نبود .

مجبور شدم برم دنبال بسته ام . وقتی رسیدم به درب شعبه بلوار جمهوری ، دیدم یک وانت بسته های جدید براشون آورده . دیدم یکی راننده به نام آقای دهقان که ریش های خیلی بلندی داشت و ژولیده پولیده بود و مشخص بود معتاد هست و یک نفر شهرستانی دیگه میانسال که مرتب سیگار به دست بود و یک خانم چاق زشت ، و یک پسر بچه به شدت چاق حدود 10 ساله و اون هم زشت ، دارن بسته ها رو جابجا می کنند . شما اگر یک بار پاتون به یک شعبه ی تیپاکس برسه ،هرگز بسته هاتون رو دیگه به تیپاکس نمی دین که براتون پست کنه . می پرسید چرا ؟ چون من با چشم خودم دیدم که چجوری بسته ها رو می کوبند روی زمین و اینور اونور پرت می کنند . حتی بسته هایی که روش برچسب شکستنی خورده . خدا شاهده که چنان صدای شکستن محتویات درون بسته ها می آمد که من از تعجب شاخ در اوردم از این همه بی مسئولیتی تیپاکس . 

با دیدن این صحنه ها و اون آشفتگی درون شعبه حیرت زده شدم . اصلا خودشون هم نمی فهمیدن چیکار می کردند . کاملا گیج بودند . ی خورده بسته ها رو داخل می بردند . دوباره میا وردند بیرون ! چند نفر هم مثل من اومده بودن دنبال بسته هاشون . منتها خوش شانس تر از من بودن . کد رهگیری رو به اون خانم چاق زشت می دادند و بسته اشون رو می گرفتند می رفتند . خلاصه نیم ساعتی معطل شدم تا بسته هاشون رو جابجا کردند . این طور که متوجه شدم ، چند تا از کارمندهاشون نیومده بودن . خلاصه وضع هرج و مرجی بود . خانمه گفت که بسته ات رو آقای دهقان برات آورده . گفتم ، نه خانم چیزی تحویل من نشده . راننده که آقای دهقان باشه ، گفت ، آدرست رو به آدرس مجتمع آپارتمانی حوالی منزلتون ندادی ؟ گفتم نه . گفت : من دیروز دو تا بسته به اون آپارتمان تحویل دادم . احتمالا همون باشه و حتما اون فرستنده ، آدرس اون مجتمع مسکونی رو روی بسته نوشته ! گفتم آقای محترم ، فروشنده از کجا می خواد بفهمه که کدوم مجتمع ، نزدیک خونه ی ماست ؟ گفتم ، من دقیقا توی سایت فروشنده ،آدرس خونه ی خودمون رو با جزئیات کامل نوشتم و حتما هم اون بنده خدا ، روی بسته همون آدرسی رو که من ثبت کردم نوشته .

خلاصه هی دست به ریش بلندش می کشید و هی فکر می کرد . گفتم خب زنگ بزن به نگهبانی مجتمع ببین بسته اونجاست یا نه . گفت اون مجتمع چند تا نگهبانی داره . خلاصه گفت ، من حالا دارم می رم اون طرف . میرم ببینم اگه بسته ات اونجا بود ، که برات میارم . اگرم نبود که دیگه هیچی !

به همین راحتی گفت که "دیگه هیچی" . هیچ حس مسئولیت پذیری در وجود این تیپاکسی ها نیست . دوباره زنگ زدم به پشتیبانی . هر بار هم یک نفر جدید گوشی رو بر می داره و هی باید کد رهگیری رو براشون بخونی و هی از اول ماجرا رو شرح بدی . اینقدر سیستم شون فشل هست که مثلا من که دفعه ی اول زنگ زدم ، ی شماره کارشناس خاص بهم ندادن که همیشه با اون کارشناس در ارتباط باشم یا یک شماره ای که وقتی کارشناس های مختلف جواب میدن ، ببین آخرین اقدامات چی بوده .

به هر حال شکایتم رو ثبت کرد و گفت کارشناس های ما در اسرع وقت پیگیری می کنند !

حدود یک ربع بعد ، اون راننده بهم زنگ زد . گفت : مهندس بسته ات رو پیدا کردم . تو نگهبانی همون مجتمع بود . الان کجایی تحویلت بدم . گفتم: من الان فلان جام . گفت برم خونه اتون تحویل بدم . گفتم برو زنگ بزن . احتمالا خونه هستند . گفت: اگه کسی نبود ، اشکالی نداره بسته ات را از بالای درب حیاط پرت کنم تو ؟ گفتم اول زنگ بزن . اگه دیدی کسی جواب نداد ، اون وقت پرت کن . 

خلاصه رفتم خونه ، بهم گفتند صدای زنگ خونه اومده ، تا اومدیم توی صفحه نمایش ببینیم کی هست ، دیدیم ی چیزی پرت شد توی حیاط و یک ماشین داره دنده عقب بر می گرده !

از این حجم بی توجهی و بی مسئولیتی باز هم یک شاخ دیگه در آوردم .

خلاصه گفتم بذار ببینم فروشنده آدرس رو اشتباه زده ؟ نگاه کردم دیدم نه بابا . بنده خدا دقیقا همون آدرس ثبت نامی من رو زده .

بله . وقتی سر و دل هوا باشی و زود بخوای کارت رو انجام بدی ، بسته ها رو هم اشتباه تحویل میدی .

خلاصه ، اون اوایل که به پشتیبانی زنگ می زدم ، پیش خودم می گفتم : نمی رم دنبال بسته ام . وظیفه اشون هست که خودشون بهم تحویل بدن . پولش رو گرفتند که تحویل بدن . ولی بعدش که رفتم دنبال بسته ام ، متوجه شدم که خبری از این چیزا نیست و اگه نمی رفتم دنبالش ، معلوم نبود الان کتونی ام پای چه کسی بود و هیچ کسی هم جوابگو نبود !

نهایت کاری که می تونستم بکنم این بود که بعد از برگشتن از مسافرت ، برم دفتر قضایی از تیپاکس شکایت کنم و بعد از کلی دوندگی و کلی هزینه کردن و اعصاب خرد کنی شاید نهایتش یک خسارتی برای تیپاکس ببرند و بعد از کلی دوندگی در اجرای احکام ، این پول به حسابم واریز بشه .

خب که چی ؟ چه فایده ای برام داشت . من این کتونی رو می خواستم که خارج کشور بپوشم . وقتی نداشتمش ، بعد از مسافرت ، اون پول دیگه به چه دردم می خورد ؟

این بود که گفتم خوب کاری کردم زود رفتم دنبالش .

اما این تجربه ی خوبی برام بود . خودم هیچ وقت هیچ چیزی رو با تیپاکس پست نکردم . از این به بعد هم هر جایی خواستم خرید کنم ، اول می پرسم ، بسته هاتون رو با چه شرکت پستی می فرستید ، اگر گفتند با تیپاکس ، منم از اون سایت خرید نمی کنم . به همین راحتی . 

تیپاکس رو من تحریم کردم . بای بای مزخرف ترین شرکت پستی ایران و همچنین بای بای شعبه ی بلوار جمهوری یزد با اون کارمندهای زشت و چاق و معتادت .

دزد بازار ایران - شیوه های مقابله با کلاهبرداری فروشندگان

+ ۱۴۰۲/۱۱/۲۴ | ۱۸:۰۰ | machopicho

حدودا بیست روز دیگه یک مسافرت تفریحی خارج از کشور دارم . از حدود سه ماه قبلش ، تور رو خریدم . چون می دونم هر چقدر نزدیک به اسفند و اوایل فروردین بشیم ، قیمت تورها به شدت بالا میره .

چند وقت بعد از خرید تور ، می خواستم وسایل و لوازم مورد نیاز برای این مسافرت رو بخرم .

1- ادکلن : راستش ادکلن تازه نداشتم . من زیاد اهل عطر و ادکلن نیستم . یکی ادکلن قدیمی داشتم که دیگه بوی چندانی نداشت . بنابراین تصمیم گرفتم یک ادکلن مناسب بخرم . یکی از ادکلن فروشی ها هست که تو یک پاساژ توی خیابان فرخی مغازه داره . جلوی در پاساژ هم یکی شاگرد داره که ی پسر حدود 10 ساله هست و فکر کنم افغانی باشه ، جلوی در پاساژ می ایسته و یک تکه مقواهای آغشته با ادکلن رو به مردم می ده که مردم بو کنند و آزمایش کنند و ترغیب بشن برن از اون مغازه عطر و ادکلن بخرند .

راستش من از عطر گل یاس خیلی خوشم میاد . ولی خیلی سال پیش گل یاس رو بو کرده بودم و تقریبا بوش یادم رفته بود . خلاصه رفتم تو مغازه و از فروشنده پرسیدم عطر گل یاس داری ؟ گفت بله . بعد هم یک نمونه بهم داد که بو کنم . بو کردم . دقیقا بوی اون عطر فروشی هایی رو می داد که توی بچه گی می رفتیم مشهد . جای تا جای مغازه های اطراف حرم امام رضا ، اون شیشه عطرهای کوچک ، بوی گل یاس رو می دادند . به هر حال ، دیدم این بو ، برای مسافرت خارج مناسب نیست . گفتم ی ادکلن مردونه مناسب بهم بده . گفتم می خوام بوش با دوام باشه . زودی نپره . سه تا ادکلن رو آورد و مقداری توی هر کدوم از درب هاش اسپری کرد و بو کردم . از یکیش بیشتر خوشم اومد . " ادو پرفیوم رودیر مدل silver secret " . گفتم حالا این قیمتش چنده ؟ گفت 630 هزار تومن . تعجب کردم . گفتم حالا ی تخفیفی به ما بده . گفت شما 610 هزار تومن بده . خلاصه منم خریدم اومدم . شب گفتم بذار ببینم قیمتش چنده . توی گوگل جستجو کردم . دیدم دیجی کالا 340 هزار تومن میده . و توی تُرب ، چند تا فروشنده هستند که حتی 290 هزار تومن هم می فروشند . منم همون شب اسم مغازه ی اون فروشنده رو توی گوگل جستجو کردم و شماره موبایل اون فروشنده رو پیدا کردم . زنگش زدم و بهش گفتم این ادکلن رو خیلی گرون حساب من کردی و دیجی کالا نصف قیمت شما ، می فروشه . بهانه کرد که دیجی کالا موجود نداره و الکی قیمت زده . گفتم بابا تا وقتی موجود نداشته باشه که اصلا قیمت نمی زنه . می نویسه این کالا موجود نیست . اگر موجود شد ، اطلاع دهید . خلاصه . گفت باشه . اگر بسته رو باز نکردی ، فردا صبح بیار و پولت رو بگیر . فرداش رفتم درب مغازه اش . هنوز باز نکرده بود . چند دقیقه بعد اون پسره شاگردش هم اومد . اونم نشست جلوی مغازه . بعدشم خود فروشنده اومد . ادکلن رو بهش دادم . گفت می دونی چجوریه ؟ گفتم خب چجوریه ؟ گفت این مغازه هایی که قیمت پائین میدن ، اینا مثل سرای ارزانی فلان جا و بیسال جا ،  دستشون به حکومتی ها وصله و می تونن با قیمت پائین بخرن ، و بعد هم با قیمت ارزون تر از ما بفروشند . گفت من خودم 430 تومن خریدم . به هر حال حتی اگر 430 تومن هم خریده باشه ، با احتساب 20 درصد سود عادلانه حداکثر باید 520 تومن حساب من می کرد . به هر حال پولم رو پس داد . بعدا اومدم نظرات مردم توی دیجی کالا رو خوندم راجع به این ادکلن و به نظرم بوش هم زیاد جالب نبود . بعدا یک جستجو کردم و یک فروشنده ادکلن توی بندعباس پیدا کردم که قیمت های ادکلن هاش مناسب بود . سفارش ادکلن " Acqua Royal blue Fragrance world " دادم . چون جایی که می خوام مسافرت برم یک جزیره هست و حال و هوای اقیانوسی داره و این ادکلن هم حال و هوای بوی اقیانوس در شب رو داره که کاملا هماهنگ با اون جزیره هست . بعدا راجع به ادکلن ها تحقیق کردم و کلی مطالب جدید یاد گرفتم . راجع به نت های اجزای تشکیل دهنده بوی ادکلن . راجع به نت های آغازین و میانی و پایانی :

عطر ادکلن آکوا رویال بلو عطری شاداب، مرکباتی و شیرین است که شروعی دلپذیر و خوشبو از رایحه گریپ فروت و با همراهی رایحه شیرین و کمی گرم امبروکسان دارد و حس سبز و گیاهی از بنفشه در پس زمینه به آن افزوده شده که باعث افزایش خنکی و حس طبیعی عطر ده است. پس از مدتی حس مرکباتی آرام می گیرد و شیرینی عطر کمی بیشتر می شود اما حس کلی رایحه بدون تغییر باقی می ماند و تنها تلخی ملایمی از بخور در آخر عمر ادکلن نمایان می شود.

  • رایحه اولیه : گریپ فروت، ترنج، آب، برگ انجیر
  • رایحه میانی : فلفل، برگ بنفشه، آمبروکسان،پاپیروس، نعناع هندی
  • رایحه پایه : دانه تونکا، روایح دودی، زعفران، مشک

2- کتونی : لازمه ی هر سفر و تور گردی ، یک کفش مناسب هست . البته من کتونی تقریبا مناسب داشتم . ولی فکر کنم ایرانی هست . خالاصه تصمیم گرفتم یک کتونی مناسب تر بخرم . توی گوگل جستجو کردم . خیلی جستجو کردم و مدل های مختلف و برندهای مختلف کتونی رو عکس هاشون رو دیدم . و بالاخره از کتونی نایک زوم ایکس 2023 طرح لبخند خوشم اومد . nike zoom x 2023 . چند تا قیمت توی صفحات اینترنتی پیدا کردم . بعد متوجه شدم که این کتونی اگر اوریجینال باشه و به اصطلاح کاملا اصل باشه ، حدود 5 میلیون تومن قیمتش هست . که خب من واقعا نمی خواستم برای یک کتونی اینقدر پول بدم . بعدا متوجه شدم که مدل های کپی ( کفش هایی که تولیدشون خیلی مشابه ی نمونه ی اصلی باشه رو های کپی میگن ) ساخت ویتنام هست که قیمتش توی چند تا سایت دیدم و ارزون ترینش یک مغازه دار توی قشم بود که 1.9 میلیون قیمت داده بود . خلاصه گفتم بذار برم مغازه های توی شهر یزد ببینم قیمت چند هست . رفتم چند تا مغازه ی توی میدون مجاهدین و خیابان فرخی که وسایل و لوازم ورزشی می فروشند . نه . هیچ کدومشون کفش خارجی ندارن . یعنی قیمت ها به قدری بالاست که احتمالا خریدار کفش خارجی ندارن و ترجیح دادن که همون کفش ایرانی بیارن که بتونند بفروشند . یکی مغازه بود که کار های کپی نایک رو داشت . البته نه اون مدلی که من می خواستم . ازش راجع به کفش پرسیدم . گفت من این مدل رو ندارم . ولی این رو دارم . یک کفش کتونی دیگه آورد و قیمت خیلی بالایی داد . یادم نیست . حدود 3 میلیون ! بعد گفت ایرانیشم دارم . حدود 1 میلیون . نوع ایرانیش هم آورد . تقریبا با ویتنام یکی بود . گفتم از کجا بفهمیم کدوم ویتنام هست و کدوم ایرانی . گفت کامل مشخصه . ما خودمون می فهمیم . بعد زیر کفی توی کفش ویتنام رو بلند کرد ، گفت ببین این زیر رو دوختند . حالا توی ایرانیش نگاه کن ، دوخته نشده . بعد روی سطح کفش ایرانی رو لمس کردم و روی سطح کفش ویتنام . دیدم سطح کفش ویتنام کاملا نرم و لطیف هست . اما رویه کفش ایرانی زیر و ضخیم هست . گفتم حالا اون مدلی که من می خوام رو اگر بیاری چنده قیمتش ، گفت اون حدود 3.5 میلیون تومن ! شاخ در آورده بودم . 

بعضی چیزها رو تا از نزدیک نبینی و لمسشون نکنی و امتحانشون نکنی ، نمیشه خرید . منم هدفم این بود که اول برم کفش واقعی رو ببینم و لمس کنم و وقتی بهش آشنا شدم ، از همون سایت اینترنتی مغازه ی توی قشم بخرم . خلاصه برگشتم خونه و از همون مغازه ی توی قشم سفارش دادم . خیلی ارزون تر از مغازه های توی سطح شهر یزد که اصلا هم اون مدلی که من می خواستم رو نداشتند .

3- کیف کراس بادی : خب توی هر سفری ، برای این که خیالت راحت باشه که پول و گوشی و لوازمت رو نمی دزدند و با خیال راحت بتونی توی خیابون ها رفت و آمد کنی و مجبور نباشی کمی حواست رو به جیب هات بدی که مواظب گوشی و پولت باشی ، این کیف لازمه . این کیف رو روی دوش می ندازن . اولش به نظرم زنونه اومد . ولی بعدا فیلم های اون جزیره ای که می خوام مسافرت کنم رو دیدم ، متوجه شدم اکثریت مردها هم این کیف رودوشی رو استفاده می کنند . به هر حال ترغیب شدم که بخرم . توی سطح شهر داشتم راه می رفتم که چشمم به یک مغازه کیف و کوله فروشی افتاد . رفتم گفتم یکی از کیف های رودوشی میخوام . چند تایی برام آورد . یکی شون که حالت توریستی داشت و برزنتی بود ، نظرم رو جلب کرد . اسم اون کیف GUSHILUPU هست . که احتمالا اسم برندش هست و جنس برزنتی رنگ سبز مانند داره و حالت ارتشی داره . البته ساخت چین هست . به هر حال . به مغازه دار گفتم از این خوشم اومده . قیمتش چنده ؟ گفت 950 هزار تومن ! پیش خودم گفتم عجب . چه قیمت بالایی گفت . کوله پشتی که خیلی بزرگ تر از این هست رو حدود 700 تا 1 میلیون قیمتش هست . اونوقت این کیف رودوشی 950 هزار تومن . متوجه شدم که مغازه دار می خواد سرم کلاه بذاره . منم به مغازه دار گفتم : من این کیف رو برای کسی دیگه می خوام . اگه اجازه بدین از کیف عکس بگیرم براش بفرستم ببینم اگه خوشش اومد ، بیام بخرم . گفت باشه . مشکلی نیست . عکسش رو بگیر . منم عکس رو گرفتم و بعدا برای این که شک نکنه ، گفتم کارت مغازه رو هم بهم بدین . اونم کارتش رو بهم داد . بعدا اومدم خونه . عکس رو نگاه کردم و اسم برند کیف رو توی گوگل جستجو کردم و یک سایت پیدا کردم که کیف رو به قیمت 550 هزار تومن می فروشه ! یعنی 400 هزار تومن کمتر از قیمتی که اون مغازه دار می گفت .

من زیاد اهل خرید و این چیزا نیستم . الان هم فقط به خاطر این که مسافرت می خواستم برم ، چند تا لوازم خریدم . متوجه شدم که توی یزد کلاهبرداری به شدت زیاد هست . به این تجربه دست پیدا کردم که هر چیزی رو که می خواهید بخرید ، به خصوص لوازمی که نیاز دارید از نزدیک ببینید و لمسشون کنید حسشون کنید ، اول برید مغازه . اون جنس رو ببینید . توی دست بگیرید . لمسش کنید و حسش کنید . ولی بهانه بیارید و نخرید . بعدا بیائید از توی گوگل جستجو کنید . مطمئن باشید با نصف قیمت می تونید اون جنس رو اینترنتی بخرید . 

البته باید مراقب کلاهبرداری سایت های اینترنتی هم باشید و از سایت های معتبر به خصوص اون هایی که نماد اعتماد الکترونیکی دارند ، خرید کنید .

این ها تجربه های من از خرید بود .

یک نکته ی دیگه بگم و اونم این هست که ، دیجی کالا هم واقعا ارزون فروش نیست . قیمت لوازم توی دیجی کالا ، کمتر از قیمت توی مغازه های سطح شهر هست ، ولی واقعا کم ترین قیمت هم نیست . جوری که بررسی کردم ، قیمت های دیجی کالا حدود 10 تا 15 تا 20 درصد از قیمت های بعضی سایت های اینترنتی ،بالاتر هست . مثلا اگر یک جنسی توی دیجی کالا 1 میلیون تومن قیمت خورده ، همون جنس توی سایت اصلی همون فروشنده که بری نگاه کنی ، می بینی مثلا 900 هزار تومن قیمت خورده . و این بر می گرده به همون کمیسیونی که دیجی کالا از فروشنده ها می گیره .

بنابراین بهتره صد در صد به دیجی کالا و قیمت هاش اعتماد نکنید و حتما توی گوگل جستجو کنید تا قیمت مناسب تر و جای امن پیدا کنید . این دو تا باید همراه با هم باشه و لزوما ارزان ترین قیمت ، خرید امن نیست . یعنی هم باید قیمت مناسب باشه وهم فروشنده امن باشه تا تجربه خرید خوبی حاصل بشه .

این ها تجربیات من بود . امیدوارم مورد استفاده شما هم واقع بشه .

اولین راننده خانم اتوبوسرانی خط واحد یزد

+ ۱۴۰۲/۸/۱ | ۱۸:۰۱ | machopicho

 

چند وقت پیشتر برای انجام کاری می خواستم برم سطح شهر . توی ایستگاه اتوبوس خط واحد ایستاده بودم . اتوبوس اومد . درب رو که باز کرد ، از تعجب شاخ درآوردم . دیدم راننده اتوبوس یک خانم هستند . 

یک کمی مکث کردم و بعد اومدم بالا . برام جالب بود . توی هر ایستگاهی که می ایستاد ، همه واکنش نشون می دادند . مردها اغلب یکی دو ثانیه ای سر جاشون خشکشون می زد و بعد میومدند بالا . اما خانم ها اغلب با دیدن راننده خانم ، خیلی خوشحال می شدند و با راننده خوش و بش می کردند .

البته این خانم راننده با احتیاط رانندگی می کردد . به خصوص توی پیچ ها .

به نظرم خوش اخلاق هستند و ارتباط خوبی با مسافرها برقرار کرده اند . بچه های کوچک دوستشون دارند .

خوش مشرب هم هستند . حین رانندگی ، برای چند تا از مغازه دارهایی که کنار مغازه اشون توی پیاده رو صندلی گذاشته بودند و نشسته بودند ، بوق زد و اونا هم براش دست تکون دادند . بوق اتوبوس هم از این بوق های سوت بلبلی هست .

خلاصه این که کار نشد نداره .

ایران در تسخیر افاغنه

+ ۱۴۰۲/۷/۱۲ | ۲۰:۰۱ | machopicho

یکی دو سالی هست که تعداد افاغنه ای که در یزد می بینم به شدت بالا رفته . قبلا مثلا بیست سی سال پیش ، تعدادی افغان در اطراف محل سکونتمون می دیدم . یعنی در شهر یزد . بعدها یعنی حدودا از پانزده سال پیش به این طرف ، تعدادشون کم شد . رفتند به شهرهای اطراف یزد .

کسی منکر مشکلاتی که افغان ها در افغانستان دارند نیست . ولی درست هم نیست که این همه افغان اون هم با خانواده اینجا باشند . بالاخره ایران هم خودش درگیر مشکلات اقتصادی شدید و تحریم هست .

تعداد موارد جرم و جنایت و قتل هایی که توسط افغان ها انجام میشه زیاد هست و در واقع افغان های ساکن ایران به نظر من به یک مشکل امنیتی تبدیل شده اند . هر چند مقامات ایرانی این مطلب رو انکار می کنند ، ولی واقعیت رو نمیشه تغییر داد .

تعداد زاد و ولد در افغان ها به شدت بالاست . ما توی یزد یک منطقه داریم که کلا افغان نشین هست . یزدی ها اسم اون منطقه رو گذاشتند افغانستان .

افغان ها از یارانه هایی که دولت ایران به ایرانی ها پرداخت می کنه ، استفاده می کنند . مثلا نان . بنزین . حمل و نقل عمومی . آب برق گاز .

واسه انجام یک کاری ، سوار اتوبوس خط واحد خیابان انقلاب شده بودم . بعد اتوبوس در ایستگاه چهار راه بعثت ایستاد . ناگهان دیدم ده ها دختر و پسر دانش آموز افغان وارد اتوبوس شدند . در دو ایستگاه پشت سر هم . دیگه توی اتوبوس جای سوزن انداختن نبود . با ورودشون ، یک بوی نا مطبوعی در اتوبوس پدیدار شد . واقعا بوی بدی بود . افغان ها رفتند صندلی های خالی را تصرف کردند . توی ایستگاه های بعد ، تعدادی مسافر ایرانی اومدند بالا ، اما جا نبود که روی صندلی بشینند و مجبور شدند بایستند . بعد از پیاده شدن از اتوبوس ، همچنان این بوی بد توی بینی ام بود و حسش می کردم . اومدم خونه ادکلن به لباسام زدم و خودم رفتم حمام دوش گرفتم .

مثال بعدی راجع به درمانگاه ها و بیمارستان های یزد هست که حدودا یک چهارم افراد در صف انتظار معاینه دکتر، افغان هستند. هر چند خیلی افراد از سیستان بلوچستان و کرمان و بندرعباس و بوشهر و... نیز هستند. 

اجاره خانه ها رو هم همین افغان ها زیاد می کنند. یک عده افراد هستند که خانه هاشون رو با قیمت گزاف به افاغنه اجاره می دند و همین باعث افزایش قیمت اجاره می شود. 

مثال بعدی راجع به صف طویل نانوایی ها هست. من تو یزد خودم که می رم نانوایی به خصوص موقع غروب با صف طولانی مواجه میشم که تقریبا هفتاد درصدشون افاغنه هستند. هر کدومشون هم 20 تا نان می گیرند و دو تا کارت مختلف دارند. و باعث معطلی میشن و ممکنه بعد از اون ها دیگه نان به ایرانی ها نرسه. 

انسان ها کرامت دارند . بحثی نیست . نمیگم که چرا افغان بلند نشد که ایرانی بشینه . بلکه بحثم اینه که چرا اصلا باید این همه افغان تو ایران باشه که ایرانی ها در استفاده از وسایل و امکانات محدودی که دارند ، محدودتر بشند .

راه حل به نظر من ، اولا اخراج گسترده افغان های غیرمجاز است . دوم اخراج افغان های مجازی که نیاز کاری در ایران به آن ها نیست . یعنی به نظر من فقط افغان های مردی که در ایران ، کارفرمای ایرانی به آن ها نیاز دارد ، مجوز کار موقت در ایران داشته باشد ولی خانواده اش در همان افغانستان باشد . این شخص در ایران کار بکند و هزینه ی زندگی خانواده اش در افغانستان را تامین بکند .

تازه همین افرادی که مجوز کار دارند ، باید  مناطقی در اطراف شهرها به آن ها اختصاص داده شود که محل خوابگاه باشد و این افراد نباید در داخل شهر اصلی تردد پیدا کنند ، چون می توانند مشکل امنیتی درست کنند .

متاسفانه دولت ایران به این مسائل توجه نمی کند . روز به روز تعداد افاغنه زیادتر می شود . ترسم اینه که روزی برسه که افاغنه جمعیت غالب ایران بشوند و ایران را چنگ مردم اصلیش در بیاورند . من این ها رو اینجا برای ثبت در تاریخ نوشتم . نوشتم که بعدها ، آیندگان نگند که چرا کسی هشدار نداد . چرا کسی چیزی نگفت .

بحران تعطیلی ها در ایران

+ ۱۴۰۲/۶/۲۴ | ۱۷:۳۱ | machopicho

از تعطیلی های پشت سر هم به شدت متنفرم . مثل این هفته که پنجشنبه و جمعه و شنبه تعطیل هست .

جاهای دیگه رو نمی دونم ، ولی توی یزد ، وقتی یک هفته ای باشه که آخر هفته اش تعطیلی باشه ، از روز شنبه ی اول هفته ، تمام مردم فقط فکر و ذکرشون اون تعطیلی آخر هفته هست . هر کسی در هر جایی که کار می کنه ، اصلا حواسش به کار نیست ، تنها فکری که توی سرش هست ، برنامه ریزی برای تعطیلی آخر هفته هست .

کلا اون هفته ، نیمه تعطیل هست . هر اداره ای میری ، میگن فلانی مرخصی هست . تو اون هفته ، کارت راه نمی افته . نه تنها ادارات دولتی ، بلکه خصوصی ها هم نیمه تعطیل هستند .

اینقدر که مردم عاشق مسافرت و تفریح و عشق و حال هستند . بعد هم همه فیلم بازی می کنند که وضعمون خوب نیست . اگه وضعتون خوب نیست پس این مسافرت ها چیه ؟ مگه میشه آدمی که دلش غصه داره ، بره مسافرت و به به و چه چه کنه و بخونه و برقصه ؟

نمی دونم مردم چرا اینقدر عاشق مسافرت هستند ! من خودم به مدت 29 سال هیچ مسافرتی نرفته بودم . حتی از یزد پام رو اونورتر نذاشته بودم . حتی داخل خود یزد هم هیچ جا روستا و دهکده و فلان و بهمان هم نرفته بودم . فقط چند مسافرت کاری چند ساعته به چند شهرستان یزد داشتم که صبح رفتم و بعد از ظهر برگشتم . همین . هیچ طوریمم نشده . زنده ام . 

طرف برای هزارمین بار داره بار و بندیلش رو می بنده که بره روستاش . آخه یکی نیست بگه اون در و دیوار خونه ات و اون گوسفندها و طویله ات و اون درخت و طبیعت روستات ، چقدر ارزش دیدن داره ؟ خسته نشدی اینقدر دیدی ؟ 

یک نکته دیگه این که تا حدی این تعطیلات رو دوست دارند که حتی دیگه جواب تلفنت را هم نمی دن !

حالا کلا کار به این حرفا ندارم . هر کسی یک جوری خوش هست . منم حرفی ندارم . اما حرفم اینه که مردمی که کار دارند ، دو هفته باید معطل این جور افراد خوشگذران بشن .

من الان یک کار اداری دارم که اول هفته انجام نمیدن ، چون آخر هفته تعطیل هست . اون هفته هم انجام نمیدن ، چون اول هفته تعطیل هست .

 

خر همیشه خرما نمیرینه

+ ۱۴۰۱/۹/۲۲ | ۱۳:۲۸ | machopicho

این مطلب که می خوام بنویسم ، پی نوشت مطلب قبلی هست .

حتما یادتون هست که تو بازی های جام جهانی فوتبال 2022 قطر ، تیم ملی ما از تیم ملی آمریکا شکست خورد . 

چند هفته بعد از اون ، رقابت های جام جهانی کشتی آزاد در خاک آمریکا برگزار می شد . حتما یادتون هست که قبل از بازی فوتبال ، چقدر تبلیغات شد که آره تیم آمریکا رو شکست می دیم و نمی دونم آمریکا رو با خاک یکسان می کنیم و چه و چه و چه . و بعدش ، ریدیم .

اما چند هفته بعد که رقابت های کشتی آزاد بود ، باز هم عده ای شروع به تبلیغ کردند که حالا وقتشه که انتقام باخت تیم ملی فوتبال رو از آمریکایی ها بگیریم . حتما دیگه تو کشتی آمریکایی ها رو شکست می دیم .

ولی توی کشتی هم از آمریکایی ها شکست خوردیم و باز هم ریدیم !

اما چرا اینقدر از خودمان مطمئن بودیم که تیم فوتبال و تیم کشتی آزاد آمریکا رو شکست می دیم ؟ چون سال های قبلش این کار ها رو کرده بودیم . یعنی سابقه رقابت های فوتبالی و کشتی ایران و آمریکا ، برد ایران بیشتر بوده . ولی آیا همیشه این بردها تکرار خواهد شد ؟

یاد یک خاطره افتادم . موقعی که تقریبا نوجوان بودیم ، حدودا 13 یا 14 ساله ، من و برادرم و پسر عموهام با هم یک تیم فوتبال تشکیل داده بودیم . خانواده های ما از لحاظ اقتصادی متوسط بودند . از لحاظ فرهنگی هم متوسط بودیم . اما چند صد متر اون طرفتر از محله ما ، یک محله بود که تقریبا از لحاظ اقتصادی و فرهنگی کمی بالاتر از ما بودند .

بعضی وقت ها ما می رفتیم محله ی اون ها ، با بچه هاشون بازی می کردیم . گاهی اوقات فوتبال بازی می کردیم و همیشه ما می بردیم . چون اون ها سوسول بودند و اهل سختی دادن به خودشون نبودند . ولی تربیت ما جوری بود که زحمت بیشتر می کشیدیم و همیشه برنده بودیم .

گاهی اوقات هم اون ها میومدند محله ما و اونجا هم ما می بردیم .

این ها گذشت و گذشت و گذشت ، تا یک روز من همراه یکی از پسر عموهام به محله ی اون ها رفته بودیم ، نمی دونم سر چی شد که از دستشون ناراحت شدیم . منم برای این که حالشونو بگیرم ، گفتم بیایید فوتبال بازی کنیم . اون ها هم قبول کردند .

بعد رفتیم داداشم و بقیه پسر عموهامو صدا زدیم . اون ها هم رفتند بچه های محله شونو آوردند و خلاصه توی محله ی اون ها شروع کردیم به بازی کردن .

اما نمی دونم چجوری شده بود که این بار با همه ی دفعات قبلی ، فرق داشت . به طور باور نکردنی ، بازیشون خوب شده بود .

دروازه بان ما یکی از پسر عموهام بود که خیلی هیز و شهو.. بود . بدبختی ما اینجا بود که چون بازی توی محله ی اون ها برگزار میشد ، اون ها تماشاچی هم داشتند . بدبختی بزرگتر این بود که چند تا دختر بچه حدود 10 تا 12 ساله هم بدون پوشش ( نیمه لخت ) اومده بودن پشت دروازه ی تیم ما وایساده بودن و تیم خودشون رو تشویق می کردند . این پسر عموی هیز ما هم که توی دروازه بود ، به جای این که حواسش به بازی باشه ، همش داشت اون ها رو دید میزد .

خلاصه دردسرتون ندم ، هر چی ما گل می زدیم ، اون ها بیشتر به ما گل می زدند . حتی داداشم چون متوجه شده بود که این پسر عموی دروازه بان ما ، حواسش پیش دختراست ، از دروازه آوردش بیرون و فکر کنم خودش وایساد توی دروازه . اما هیچ کدوم از این ها فایده نداشت و اون بازی رو ما باختیم .

برام خیلی ناراحت کننده بود . اون ها چون اولین بار بود که از ما برده بودند ، شروع کردن به شادی کردن و مسخره کردن ما . حتی دخترا هم مسخره مون می کردند .

خلاصه این بازی درس بزرگی بهم داد که نباید مغرور بود و نباید انتظار داشت که همیشه یک جور اتفاق برات بیفته . 

الان که فکر می کنم ، حکایت رقابت های ورزشی ما هم با آمریکایی ها ، عین این خاطره ای بود که براتون تعریف کردم .

پس نتیجه می گیریم : همیشه خر خرما نمیرینه !wink

شکست و تحقیر ملی در پی بزرگنمایی حکومتی

+ ۱۴۰۱/۹/۹ | ۰۸:۰۴ | machopicho

خب بازی فوتبال ایران و آمریکا رو حتما دیدید . از ابتدای جام و قبل از اینکه تیم فوتبال ایران به قطر بره ، تبلیغات حکومتی برای این تیم شروع شد .

ما ایرانی ها یا شاید هم حکومتی ها عادت به احساسی کردن اینجور چیزا داریم . در چند تا تیم حاضر در جام جهانی ، بازیکن ها قبل از اعزام به مسابقات ، به دیدار رئیس جمهور کشورشون میرن ( یا میبرنشون ) ؟ این چه معنی داره؟ چرا از یک مادر شهید باید برای اینجور چیزا که بازی هست و برد و باخت داره ، استفاده بشه ؟( به نظر من شان مادر شهید بالاتر از این چیزا هست ) .  یعنی یک ذره عقل تو سر تدارک کنندگان این دیدارها نیست؟ یعنی یک ذره احتمال نمی دادن که این تیم بره قطر و برینه ( اونم چه ریدنی که بوی گندش کل دنیا رو برداشته ) و با این حجم از تبلیغات ، دست آخر این کسانی که براشون تبلیغ کردن ، هنگام باخت تیم ملی ، ضایع بشن؟

بعد از برد برابر تیم ولز که به نظر من ضعیفترین تیم حاضر در این دور از رقابت ها بود ، دیگه تبلیغات چی ها ، خدا رو بنده نبودند . انگار مثلا برابر بزرگترین و پر افتخارترین تیم های فوتبال پیروز شدن ! آخه بردنِ ولز هم این همه خوشحالی و سر و صدا می خواست ؟ حالا عربستان رو بگی ، ی چیزی . اقلا اونها آرژانتین رو بردند .

بعد از بردن ولز هم دیگه تبلیغات چی ها با تمام قدرت تبلیغ می کردند که آمریکا رو با خاک یکسان می کنیم . چقدر تو رادیو و تلویزیون تبلیغ می کردند که آمریکا رو شکست میدیم . چقدر با مردم مصاحبه کردن و همه ی مصاحبه شوندگان جواب می دادند که آمریکا رو می بریم و محض رضای خدا ی نفر هم نگفت که از آمریکا می بازیم !

آخه این چه جور مدیریت اجتماعی یک کشور هست ؟ یعنی شما فکر نمی کنید وقتی توی مردم توقع کاذب ایجاد می کنید و بعدا اون توقع انجام نمیشه ، چه افسرگی و سرخوردگی عظیمی تو مردم ایجاد میشه ؟

یعنی شما بازی آمریکا و انگلیس رو ندیدید؟ انگلیس یکی از تیم های قوی حاضر در این رقابت هاست. یعنی کور بودید که ندیدید آمریکا چطور در برابر انگلیس ایستاد و شکست نخورد؟ وقتی تیمی در برابر انگلیس شکست نخوره، یعنی تیم قوی هست . چرا نمی خواهید این ها رو ببینید؟ چرا نمی تونید قبول کنید که تیم فوتبال فعلی آمریکا ، سرتر از تیم فوتبال حال حاضر ایران هست ؟ چرا نمی تونید برید تحقیق کنید و بفهمید که تمام اعضای تیم ملی فوتبال آمریکا در خارج از آمریکا و در اروپا و به خصوص در انگلیس دارن بازی می کنند . خب معلومه که از بازیکن های ایران سرتر هستند . اگه قبل از این حجم از تبلیغات ، فقط ی کم تحقیق کرده بودید و منصف بودید ، شانس پیروزی آمریکا رو بیشتر می دیدید .

البته سرمربی تیم ایران هم مثل همیشه اشتباهات زیاد داشت . ایشون فکر می کرد ، آمریکا هم همون ولز هست . واسه همین از اول بازی ، بازی رو تدافعی آغاز کرد . به امید این که بازی رو با نتیجه صفر صفر به تساوی بکشونه . ولی تاریخ نشون داده ، ترسوها هرگز برنده نشدند . بازی تدافعی ایران در برابر آرژانتین در ادوار گذشته ، ثابت کرد که هرچقدر هم تدافعی بازی کنی، آخرش گل می خوری .

اصلا سیستم روحی و بازی تیم ایران ، هجومی هست . 

یک بار دیگر تاریخ به ترسوها درس بزرگی داد . باشد که عبرت بگیرند .

فاحشگی در یزد

+ ۱۴۰۱/۸/۲۵ | ۱۱:۰۰ | machopicho

خب من آدم چشم و گوش بسته ای بودم و هنوزم هستم . یادم میاد اولین نمونه از فاحشه های خیابونی رو حدودا 12 سال پیش دیدم . سر کار بودم . به همراه چند تا بچه ها تو ی خیابون بودیم . دیدم سه تا دختر لباس تیتیش پیتیش پوشیدن و توی آفتاب ساعت 5 بعد از ظهر تابستون شیشه ی آب به دست دارن توی بلواری رد میشن . ی دفعه ای دیدم ی ماشین کنارشون وایساد که صدای پخش موزیکش بلند بود . بعد دخترا سوار ماشین شدن . همکارام گفتن : ببین ، دخترا رو بلند کردن . این اولین باری بود که به طور قطع می تونم بگم که شاهد همچین صحنه ای بودم .

بعد از اون هم چند باری شاهد اینجور چیزا بودم . ولی نکته ی جالب توجه اینه که توی سه چهار سال گذشته ، به طور مکرر همچین صحنه هایی رو می بینم . یعنی روزی نیست که وقتی توی خیابون هستم ، چنین چیزی رو نبینم . به قدری زیاد شده که بالاخره توی یک روز ، یک صحنه اتفاق میقته .

واقعا چقدر چندش آور هم هست . یارو با ماشینش میاد کنار فاحشه ها و آهسته میکنه و بوق میزنه . فاحشه هم دست بالا میکنه . یارو نگه میداره و فاحشه میره کنار پنجره ماشین صحبت میکنه که احتمالا راجع به قیمت حرف میزنند و بعد فاحشه میره سمت درب عقب و سوار میشه . این الگوی تقریبا ثابته در تمام مواردی که دیدم .

البته وقتی فکر میکنم که چرا این سه چهار سال اینقدر این پدیده زیاد شده ، ربطش میدم به مشکلات اقتصادی که این سه چهار ساله خیلی زیاد شده .

حالا کلا کاری به این حرفا ندارم . اصلا قصدم از نوشتن این موضوع ، این چیزا نبود . یک چیز آزار دهنده ی دیگه ای که هست و اونم اینه که بعضی آقایون که نمی دونم تازه کار هستند یا چه چیز دیگه ای که هر خانومی رو که می بینند کنار خیابون وایساده ، تصور می کنند که فاحشه هست و هی بوق میزنند و هی کنارشون آهسته می کنند . حتی خانومای چادری . حتی دختر بچه های زیر 15 سال . آخه این دیگه چه وضعشه ؟ آخه هر خانومی که کنار خیابون وایساده که این کاره نیست . شما پیش خودت نمیگی که چه عذابی میکشه خانومی که این کاره نیست و شما هی براش بوق میزنی و هی کنارش آهسته می کنی ؟ آخه هر چیزی ی اصولی داره . واقعا آدم از دیدن این چیزا ناراحت میشه .

پوز مستاجر زرنگ و قلدرمو به خاک مالیدم

+ ۱۴۰۱/۸/۴ | ۱۹:۱۹ | machopicho

حدودا سه سال پیش ی مستاجر برای مغازه ام اومد . ظاهرش شیک و تر و تمیز بود . مغازه رو بهش اجاره دادم . چند روز بعد می خواست ی کاری انجام بده روی مغازه . بهش اخطار دادم که اگه این کار رو بکنه به مغازه خسارت می خوره . چند بار هم بهش هشدار دادم . ولی ی روز که داشتم از جلوی مغازه رد می شدم ، دیدم کار خودشو کرده .

رفتم بهش اعتراض کردم که چرا این کار رو کردی ؟ گفت : حالا طوری نشده که ! نه خیالت راحت باشه که هیچ آسیبی به مغازه ات نخورده . وقتی دید من راضی نشدم از این حرفش ، برگشت بهم گفت : تو اصلا چیکار داری ؟ مگه مغازه رو سالم به من تحویل ندادی ؟ گفتم چرا . گفت : منم موقعی که خواستم برم ، سالم تحویلت می دم . 

منم توی دلم گفتم : خیلی خوب . ببینیم و تعریف کنیم .

خلاصه ، سال اول که از روی اجبار بهم چک های اجاره رو داده بود . چون من بدون چک گرفتن اصلا اجاره نمی دم . حتی اینقدر زرنگ بود که بعد از چند ماه ، ی بار من رو دید و بهم گفت که : چک های اجاره رو بردار بیار بهم بده ، من سر ماه سر ماه که شد بهت پول اجاره رو می دم . میریزم به کارتت . ولی من محلش نذاشتم . بهش گفتم : من چک های اجاره رو خرج کردم جای دیگه .

خلاصه سال دوم که دیگه توی مغازه جا خوش کرده بود ، بعد از کلی کلنجار رفتن باهاش بابت اجاره سال جدید ، بالاخره بابت اجاره به توافق رسیدیم . اما دیگه چک نداد . هر چی بهش گفتم ، هی بهانه میاورد که نمی دونم یک ماه دیگه بانک بهم دسته چک می ده و از این حرفا .

از اون روز به بعد دیگه اجاره اش رو سر وقت نمی داد . ی بار سر وقت می داد ، چند بار با تاخیر و خلاصه هر بار بابت اجاره باید بهش زنگ می زدم که فلانی سر برج شده اجاره ات رو ندادی .

ی بار که دیگه از دستشم کلافه شده بودم ، بازم اجاره اش دیر شده بود . بهش زنگ زدم . گفت آخر هفته میدم . آخر هفته شد بهش زنگ زدم ، گفت مثلا دو روز دیگه می دم . دو روز بعدش شد ، بهش زنگ زدم . گفت : من از ی جا طلب دارم . گفته بهم میده . اما کی بده نمی دونم . هر وقت اون بهم داد ، منم بهت می دم  ! از این حرفش عصبانی شدم . گفتم : مگه میشه اینجور چیزی ؟ حساب من با حساب کسی دیگه جداست . به من چه ربطی داره که مردم پولتو نمی دن ؟ خلاصه ی خورده جر و بحث کردیم . بعد دید که ولش نمی کنم ، بهم گفت : اجاره امو از پول پیشم بردار . پول پیشش دقیقا به اندازه 4 ماه اجاره بود . و دقیقا هم 4 ماه مونده بود که اجاره اش سر بیاد و من توی قرارداد ازش امضاء گرفته بودم که دیگه مغازه رو بهش اجاره نمی دم . خلاصه متوجه شدم که می خواد پول اجاره این 4 ماه رو نده که به اندازه پول پیش میشه که بعد از 4 ماه ، انگاری دیگه پول پیش دست من نیست . منم بهش گفتم : غلط کردی که من از پول پیش بردارم . پول پیش ، ودیعه ای هست که باید تا آخر مدت قرارداد دست موجر باشه ، نه این که بخوای باهاش اجاره اتو پرداخت کنی . خلاصه اونم گفت : مواظب حرف زدنت باش و چرا بهم فحش دادی و از این حرفا . فهمیدم که بهانه اش میاد . منم بهش گفتم : نامردم اگه همین الان نرم چک ضمانت تخلیه ات رو پاس نکنم . چون توی قرارداد ذکر شده بود که هر گونه استفاده ای رو می تونم از چک تخلیه اش بکنم . بلافاصله اومدم خونه و چک تخلیه اش رو برداشتم و با سرعت رفتم بانک . توی بانک داشتم چک رو پشت نویسی می کردم و به کارمند بانک دادم ، که دیدم ی پیامک برام اومد . دیدم مستاجر برام پول اجاره رو واریز کرده . خلاصه چک رو از کارمند پس گرفتم . ی پیامک به مستاجر زدم که توش نوشتم : اگه می دونستم اینقدر فقیر و بدبختی که نمی تونی از عهده پرداخت اجاره بر بیایی ، اصلا بهت اجاره نداده بودم . بهش گفتم شانس اوردی زودی پرداخت کردی ، وگرنه چک تخلیه ات رو پاس می کردم یا اگه وجهی نداشتی برگشت اش زده بودم .

خلاصه دو سه روز بعدش رفتم مغازه . به مستاجرم گفتم : تکلیف رو روشن کن . اگه می تونی اجاره ات رو سر وقت بدی ، که خب هیچی . اگه نمی تونی پرداخت کنی ، همین الان مغازه رو تحویل بده . گفت : نه من تا آخر برج ی جایی رو پیدا کردم ، می رم . گفتم چه بهتر . بعد از پشت میزش بلند شد و یهو به سمتم حمله ور شد و اومد جلوم وایساد و گفت : این حرفا چی بوده پشت تلفن بهم زدی ؟ چرا بهم فحش دادی ؟ بهش گفتم به خاطر این که حرف بیخود زدی . پول پیش رو نمیشه بابت اجاره برداشت . اگه آخر کار بود و آخر قرارداد بود ، چرا میشد . ولی الان هنوز 4 ماه مونده تا آخر قرارداد . بهش گفتم ، چه فحشی بهت دادم ؟ مگه غلط کردی هم فحشه ؟ بهش گفتم : فحش ناموسی فحش حساب میشه . دیدم عصبانی تر شد و جوری اومده جلوم و صورتشو چسبونده به صورتم که بینی اش تقریبا نیم سانتی بینی ام بود . چشم تو چشمم کرده بود و داد و بی داد می کرد که : مگه می تونی مگه می تونی فحش ناموسم بدی . گفتم من که نگفتم فحش ناموست میخوام بدم . دارم می گم : برای اجاره ندادن بهونه نیار که فحشت دادم . غلط کردی فحش حساب نیست . روزی صد هزار بار آدما دارن به هم میگن غلط نکن یا غلط کردی که میخوای فلان کاری بکنی . خلاصه دیگه دیدم خیلی عصبانی و شروع کرد به فحش دادن که مرده شور قیافه ات رو ببرند و نمی دونم ریدم به هیکلت و از این جور حرفا . منم دستم درد نکنه هر چی فحش میداد ، منم دو تا دیگه روش میذاشتم تحویلش می دادم .

خلاصه دیگه با وساطت همچراغی ها اون روز گذشت . 

از اون وقت به بعد دیگه تقریبا اجاره هاشو سر وقت داد تا اجاره ماه آخر . حدودا چند روز مونده بود که اجاره اش تموم بشه ، اومد شروع کرد وسایلشو بیرون بردن . بعد به همچراغی مغازه گفته بود که بگو فلانی ( یعنی من ) پول پیش و چک تخلیه ام رو بیاره و کلید رو تحویلش بدم . منم به همچراغیم گفتم : بهش بگو اون تغییری رو که توی مغازه ایجاد کرده بود ، اون رو به حالت اولش در بیاره . مستاجر اول قبول نمی کرد . خلاصه آخرش اومد که اون تغییرات رو درست کنه . ولی من از روز اولش می دونستم که اثر و رد این تغییرات روی مغازه همیشه ماندگار خواهد بود . برای همین تاکید داشتم قبل از این مستاجر فرار کنه ، بیاد اون تغییرات رو درست کنه . 

خلاصه مستاجره از روی اجبار شروع کرد به درست کردن تغییرات . ولی اثرش مونده بود . منم بهش پول پیش رو پس نمی دادم . خلاصه به هزار ترفندی که بود کلید مغازه رو از چنگ مستاجر در اوردم و مغازه رو تصرف کردم و به همچراغیم گفتم به مستاجره پیغام برسون ، همونجوری که خودت اول گفته بودی که مغازه رو سالم تحویلم می دی ، حالا هم موظفی مغازه رو سالم تحویلم بدی . گفتم بهش بگو ، چقدر صاحب ملکت بهت هشدار داد که این کار رو نکنی ها . رد و اثرش روی مغازه می مونه ها . اما تو از روی گشنگی به این هشدارهای صاحب ملک توجه نکردی . حالا وردار بخور .

خلاصه مستاجره هم دیگه هی زنگ پشت زنگ که یالا پول پیش و چک تخلیه ام رو بده . منم گفتم تا مغازه رو درست نکنی خبری از پول پیش نیست . دیدم ول نمی کنه . بهش گفتم برو شکایت کن . بهم گفت : من تا دادگاه تا پاسگاه تا همه جاش پاش وایسادم . بهش گفتم ، بدو برو شکایت کن . منم تا تهش وایسادم . خلاصه چند روز بعد دیدم که ابلاغیه شورای حل اختلاف اومده برام . منم اول رفتم از خسارتی که به مغازه زده عکس گرفتم . بعدا رفتم ی وکیل گرفتم و ماجرا رو براش تعریف کردم . اونم ی دادخواست تقابل برام تنظیم کرد . رفتم دفتر خدمات قضایی دادخواست رو ثبت کردم و روز تعیین شده رفتم شورای حل اختلاف . 

بنده خدا مسئول شورا به مستاجر می گفت : باباجون کامل مشخصه که به مغازه خسارت زدی . اما این مستاجر ما ، خودشو زده بود به اون راه و هی می گفت که نه اینا خسارت حساب نمیشه . خلاصه مسئول شورا راضیش کرد که بیاد خسارت رو تعمیر کنه . چند باری مستاجره هی میومد که تعمیر کنه . ولی همونجوری که گفتم من می دونستم این خسارتی که زده جز با تعویض قطعه و نو کردن ، درست نمیشه .

خلاصه من درخواست کارشناس کردم . دو ماه طول کشید تا کارشناس نظر داد که مستاجر به ملکم خسارت زده . خلاصه طی کردن مراحل دادرسی خیلی طولانی شد . همش هم مسئول دفتر شورا اشتباه می کردند . حدود 20 بار رفتم شورا تا بالاخره قاضی حکم داد که مستاجر باید خسارت رو بهم بده و علاوه بر اون هزینه کارشناس و اجاره ماه آخر رو هم باید بهم بده .

بعدا برای حکم قاضی اجرائیه گرفتم . تو این حال احوال هی مستاجره پیغوم پسغوم می فرستاد که بهش بگید بیاد صلح بکنه و از این حرفا . منم بهش گفتم ، همون اوایل قبل این که کار به دادگاه بکشه ، چقدر بهش گفتم که همین پول پیشی که دست ما داره رو دیگه بیخیال بشه و به عنوان خسارت قبول کنه دست ما باشه . اما اون قبول نکرد . حالا که دیده کارشناس چند برابرشو به عنوان خسارت تعیین کرده ، حالا به گوه خوردن افتاده که بیا صلح کنیم . بعد از این همه وقت که علاف شدم رفتم شورا و اینور اونور ، حالا مگه مغز خر خوردم که بیام صلح کنم . خلاصه بعدا رفتم اجرای احکام . هم حکم جلبشو می تونستم بگیرم و هم ی ماشین داشت که می تونستم توقیف کنم و هم حسابشو مسدود کنم . منم گفتم می خوام حسابشو مسدود کنم .

جواب استعلام های بانک مرکزی اومد . توی یکی از حساب هاش مقداری پول بود ، ولی به اندازه ی پرداخت خسارت بهم نبود . قاضی اجرای احکام بهم گفت که ی درخواست تهاتر بده . یعنی پول پیشش رو به عنوان بخشی از خسارت بهم بدن . خلاصه باز هم تو حسابش به اندازه ی باقیمانده طلبم ازش ، پول نبود . ی درخواست مسدودی حسابش رو گرفتم . اما می خواستم ی کاری بکنم که پول بیاد به حسابش . اینجا بود که یک پلیتیک به کار بردم . بهش زنگ زدم و از در دوستی باهاش اومدم . بهش گفتم حالا بیا صلح کنیم و از این حرفا . اونم رفت روی درخت شوید و حسابی جو گرفتش . شروع کرد به این حرفا که آره من خسارتی نزدم و فلان و بهمان . من هدفم دو چیز بود : اول اینکه اوایل ماه مهر سرم خیلی شلوغ بود و نمی تونستم برم دنبال کار اجرای احکام . دوم این که هدفم این بود که مستاجره خیالش راحت بشه که من نمیخوام جلبش کنم یا حسابشو مسدود کنم . اینجوری پول تو حسابش میاد و میره و نمی ترسه که پول تو حسابش باشه . میخواستم توی موقعیت و زمان مناسب وقتی که پول به اندازه طلبم توی حسابش هست ، اون موقع حسابشو مسدود کنم . خلاصه چند وقت بعد رفتم بانک ، شعبه مرکزی بانکی که حساب داشت . یارو مسئول حقوقی بانک حسابشو بررسی کرد ، دقیقا به اندازه ی طلبم توی حسابش بود ولی 80 هزار تومن کمتر . منم به یارو گفتم حسابشو مسدود کن . بعدا رفتم اجرای احکام و از اون 80 هزار تومن ، صرفنظر کردم و رضایت دادم . 

دو روز بعدش مستاجره فهمیده بود که حسابشو مسدود کردم . دیدم زنگ زنگ زنگ که فلانی چی شده و چرا این کار رو کردی و مگه قرار نبود با هم بریم رضایت دو طرفه بدیم و ؟ منم بهش خندیدم و گفتم : مگه دیوونه ام که رضایت بدم . بعد از 9 ماه علافی و رفت و اومد ، حالا بیام رضایت بدم . ؟ خلاصه دیشب بعد از حدود 9 ماه درگیری و دنبال شورای حل اخلاف بودن ، باقیمانده خسارتم رو هم دادگستری یزد به حسابم واریز کرد و به این ترتیب این پرونده هم بسته شد و این لکه ننگ هم از زندگیم پاک شد .

نتیجه این که : اگه ی جایی دیدین حق و حقوقتون رو خوردن و می دونید که حق با شماست ، طرف رو ول نکنید به امون خدا یا اینکه به نفرین کردنش بسنده نکنید ، بلکه برید شکایت کنید و تا اخرش پیگیری کنید تا به حق و حقوقتون برسید و بزنید خواهر مادر طرف رو .... که دیگه براتون قلدری نکنه و زرنگ بازی در نیاره .

یک مقدار مسیر سختی هست ، ولی اگه اهلش باشید ، به سختیش می ارزه . وقتی اون پول به حسابم واریز شد ، انگار که تمامی اون خستگی ها از تنم بیرون رفت . یک بار دیگه عدالت درخشید .

داغ کمیسیون رو به دل املاکی ها گذاشتم

+ ۱۴۰۱/۷/۵ | ۱۲:۰۰ | machopicho

آپارتمانم رو که اجاره داده بودم ، امسال مرداد ماه ، وقت سررسید اجاره اش بود . از اوایل فروردین که دیدم دولت حقوق پایه رو حدود 57 درصد گرون کرده و همچنین اعتراض معلم ها و حقوق زیادی خواستن معلم ها و همچنین اعتراض پرستارها و حقوق زیاد خواستن انها هم ، پیش خودم برام اثبات شده بود که نرخ تورم امسال قطعا بالای 50 درصد خواهد بود .

برای همین حدودای اواسط اردیبهشت بود که توی واتساپ به مستاجرم پیام دادم که فکر می کنم اجاره ها امسال حدود 50 درصد گرون بشه . خلاصه حالا دارم بهت میگم . اونم بهم جواب داد ، نه من قبول ندارم و چه و چه و چه و آخرش نوشت که من اصلا میرم . منم تو دلم بهش گفتم : به فلان جام که میری . بهتر برو .

خلاصه اوایل تیر بهش زنگ زدم که خونه رو خودم کارش دارم و خالی کن . دیدم داره التماس می کنه که حالا ی سال دیگه بشینم . گفتم نه . من خودم خونه ام رو کارش دارم . دوباره اواخر تیر زنگش زدم . دیدم هنوز خیال رفتن نداره و اصلا دنبال خونه نگشته . گوشی دادم مادرم . مادرم بهش گفت : ما آپارتمان را برای نوه ام کاریش داریم . خلاصه دیگه با این حرف مادرم ، راضی شد بلند بشه .

روزی که باید اپارتمان رو تحویل می داد ، رفتم برای بازدید . آنچنان با خشم اومد توی آپارتمان که انگار ارث باباش رو ازم می خواد . با چنان خشونتی رفتار می کرد که برام عجیب بود . انگار نه انگار همین آدم بود که یک ماه پیش التماس می کرد و مودبانه حرف می زد . حالا که می خواست بره ، رفتار خشن ازش سر می زد و کاملا بی ادب بود . اینجا بود که فهمیدم آدم ها چطور ظاهرسازی می کنند . تا وقتی بهت احتیاج دارند ، احترامت رو نگه می دارند و وقتی دیگه کاریت ندارند ، به طرز باور نکردنی بی ادب و خشن میشن و میخوان سر به تنت نباشه .

خلاصه دیدم چند تا خسارت به ملک زده . بهش گفتم . انچنان با خشونت جواب داد که نه این ها از قبل همینطوری بوده و چنان و چنان . بعد دیدم انگاری میخواد باهام درگیر بشه . بهم میگه : یالا ، چرا داری در و دیوار رو نگاه می کنی ؟ دنبال ترک توی دیواری ؟ اصلا یالا برو از خونه ام بیرون . حالا که این کار کردی ، می رم چند تا تیکه اثاث میارم میذارم تو خونه ام ، برو هر جائی میخوای شکایت کنی ، شکایت کن !

به خونه ی من که سند تک برگ رسمی داره و سند ششدانگش به اسم من خورده و دو روز هست که از تاریخ سر رسید اجاره اش هم گذشته ، می گفت خونه ی من !

بعد متوجه شدم که پشتش به مصوبه سران سه قوه گرمه که گفتند که مستاجرها یک سال دیگه اجاره اشون خودبخود تمدید میشه با 20 درصد اضافه . بهش گفتم بنده خدا اگه روی این مصوبه حساب کردی ، حتی این مصوبه رو شورای حل اختلاف قبول نداره و توی موارد متعددی بوده که حکم به تخلیه ملک داده . 

خلاصه دیگه به هر جون کندنی بود ، این مستاجر بی ادب رو بیرونش کردم . 

خونه رو گُه گرفته بود . واقعا بعضی آدم ها ظاهر ساز هستند . یارو رو اگه می دیدی ، خیال می کردی آدم تر و تمیزیه . اما نه . بعضی آدم ها ظاهر سازند . فقط ظاهرشونو درست می کنند ، اما باطنشون ، گُه هست . این آقا هم شاید تو این نزدیک به سه سال که مستاجرم بوده ، هیچ خونه رو تمیز نکرده بوده . یک لایه سیاه چربی روی در و دیوار و پنجره و کابینت نزدیک به گاز بود . 

خلاصه چند روز با بدبختی مشغول تمییز کاری شدم تا گُه کاریهای مستاجرم رو جمع کنم و تمییز کنم .

بعدا خونه رو برای اجاره توی سایت دیوار آگهی کردم . قبلش از چند تا بنگاهی اون دور و بر درباره قیمت های اجاره پرسیدم ، هیچ کدومشون جواب درستی ندادند . یعنی گفتند ما نمی دونیم . توی سایت دیوار چند تا آگهی مشابه با متراژ تقریبا یکسان دیدم . منم همون قیمت ها رو زدم . به محض تائید آگهیم دیدم گوشیم زنگ می خوره . خلاصه دیگه شب و روز نداشتم از بس گوشی زنگ می خورد .

بعد دیدم چند تا املاکی زنگ زدند که آقا ما برای خونه ات مشتری داریم . گفتم : نه خودم اینقدر دارن بهم زنگ می زنند . نیازی به شما ندارم . اما مگه این املاکی ها ولکن بودند ؟

یکیشون به عنوان مشتری رفته بود تو آپارتمان من ( چون کلیدش رو داده بودم به نگهبان که مشتری میاد ، ببرتش خونه رو نشونش بده ) ، و از آپارتمان عکس گرفته بود ، و بعدا به اسم خودش و به شماره خودش توی سایت دیوار آگهی کرده بود . خلاصه من همینجوری که داشتم سایت رو بررسی می کردم ، یهو دیدم اپارتمانم رو شخصی آگهی کرده . خیلی تعجب کردم . به یارو زنگ زدم . متوجه شدم فلان املاکی نزدیک آپارتمان هست . خلاصه تهدیدش کردم که ازش شکایت می کنم . بهم گفت حالا خونه ات رو که گاز نزدم بخورم . بهش گفتم بابا تو چیکار داری برای من مشتری پیدا کنی ؟ من خودم آگهی کردم . دنبال مشتری مناسب هستم . وگرنه گوشیم داره از زنگ خوردن می ترکه . بهم میگه : حالا بر فرض مشتری هم پیدا کنی . برای قرارداد اجاره که باید اخرش بیائی پیش ما . بهش گفتم : خب من خودم سواد دارم . دانشگاه رفتم . تا حالا خودم خونه ی خودم رو اجاره می دادم . حتی مغازه هم دارم که خودم اجاره می دم . وقتی خودم می تونم قرارداد اجاره بنویسم ، دیگه چه نیازی به شما هست ؟ دوباره در جوابم میگه : قراردادی که ما می نویسیم رسمی هست . قرارداد شما به هیچ دردی نمی خوره . بهش گفتم : آخه بنده خدا تو چه می دونی چه سندی رسمی حساب میشه و چه سندی عادی . بهش گفتم تنها سندی رسمی حساب میشه که توی دفتر ثبت اسناد ، ثبت بشه و شماره بخوره ، وگرنه چه قولنامه ای که من بنویسم و چه قولنامه ای که شما املاکی ها بنویسید ، از لحاظ اعتبار ، هر دو به یک اندازه اعتبار داره و هر دو سند عادی محسوب میشه .

خلاصه دیگه آگهیش رو یارو حذف کرد . اما مگه این املاکی ها ولکن بودند ؟ هی گوشیم زنگ می خورد ، آقای فلانی ؟ می گفتم بله . می گفت : من املاک فلان هستم . مشتری اوردم خونه اتون رو پسندیده ، شب بیا بنگاه قراردادشو بنویسیم !!! منم جوابشون می دادم : آقا جان نمی خوام . همین هایی که اومدن پیش شما ، قبلش به خود من زنگ زدند ، من خودم نپسندیده بودمشون .

خلاصه اوضاعی داشتیم واسه اجاره دادن این خونه . یک پدیده دیگه که امسال دیدم ، این بود که خیلی ها که مجرد بودند ، میخواستند خونه رو اجاره کنند . حتی خانوم های مجرد . ما قبلا توی یزد اینجور مورد هایی نداشتیم یا خیلی به ندرت پیش میومده . اینجا بود که متوجه شدم ، پدیده مجردی چقدر رواج پیدا کرده . البته مدیر ساختمان نمی ذاشت به مجرد اجاره بدیم . به خصوص خانوم های مجرد و خانوم های دانشجوی مجرد . البته خودم هم به خاطر برخی مسائل که حتما خودتون حدسش رو می زنید ، اصلا نمی خواستم به مجرد اجاره بدم .

یکی دیگه از پدیده هایی که امسال متوجه شدم ، چونه زدن بیش از حد مستاجر ها بود . به نظر من مستاجرها چند گروه بودند . یک عده واقعا ندارند و هی چونه می زنند که بتونند از عهده پرداخت اجاره بر بیان . یک عده دیگه ، دارند ، ولی اینقدر گشنه و خسیس هستند که دلشون بر نمیاد بابت اجاره پول بدن . حتی یک ریال . یعنی از روی ناچاری و با دلخوری میخوان خونه اجاره کنند و اصلا دلشون نمیاد پول بدن . در اصطلاح عامیانه ، گشنه هستند . از اینجور مستاجر ها باید پرهیز کرد . چون هر ریال اجاره که بدن ، با آه و دود و ناله و نفرین همراه هست .

یک عده ی دیگه هستند که هم پول اجاره دارن و هم دلشون بر میاد اجاره بدن . من بیشتر دنبال همچین مستاجرهایی بودم . آخرش هم گیرم اومد . یک خانواده سه نفری که ی بچه بزرگ دارند . هر چی بچه بزرگ باشه و عقلش کامل تر باشه ، خونه رو بهتر نگه می دارند .

اون گروه مستاجرها که گفتم گشنه هستند ، خیلی زنگ می زدند و اصرار بر پائین اوردن مبلغ اجاره داشتند . منم دست رد به درخواستشون می ذاشتم . اون ها هم بعد از کلی جر و بحث وقتی می دیدند که قانع نمی شم ، تغییر لحن می دادند و با خشونت حرف می زدند و آخر کار مثل این که مثلا کونشون سوخته و حالا برای درمان درد سوزش کونشون ، آخر کار می گفتند : خیرشو ببینی . یعنی اینکه ما که با این مبلغ اجاره نمی کنیم . تو هم دعا می کنیم که اصلا مستاجر گیرت نیاد . معنی خیرشو ببینی ، اینه .

منم محلشون نمی ذاشتم . تو جوابشون می گفتم : بله . خیرشو می بینم .

من نمی دونم مردم چرا اینقدر پر توقع شدند ؟ وقتی همه چیز داره بین 50 تا 100 درصد گرون میشه ، چطور از ما انتظار اجاره کم رو دارید ؟ مگه ما روی گنج نشستیم ؟ مگه اپارتمان رو مجانی بهمون دادند که ما هم مجانی بدیم ؟ بعضی مستاجر ها میگن : حالا بیا کار خیر کن . یکی نیست بگه آخه به شما چه ؟ من اصلا از کجا بدونم واقعا شما مستحق دریافت کمک هستی یا نه از اون دسته مستاجرهایی هستی که پول داری ، ولی گشنه هستی و دلت بر نمیاد که پول خرج کنی ؟ من خودم بلدم کجا و چطور کار خیر انجام بدم . چرا باید کار خیر شبه ناک انجام بدم ؟

خلاصه دست آخر خودم قرارداد اجاره رو نوشتم و امضاء کردیم و چک ضمانت تخلیه هم گرفتم . حالا هنوز هم املاکی ها ول نکردند . هی زنگ می زنند که فلانی برات مستاجر پیدا کردیم . منم وقتی بهشون میگم که خودم اجاره دادم ، مثل این که آب سردی روشون ریخته باشند ، خداحافظی می کنند . منم توی دلم میگم : اینم نتیجه دخالت بیجا و بی مورد شماست . این همه خرج پول موبایل و خرج رفت و اومد سر اپارتمان من کردید و آخر کار ، دست خر هم گیرتون نیومد و داغ کمیسیون رو به دلتون گذاشتم .

اگر با من نبودش هیچ میلی...چرا ظرف مرا بشکست لیلی ؟
about us

دوست داشتن از عشق برتر است . عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال .
عشق بیشتر از غریزه آب میخورد و هر چه از غریزه سر زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع میکند و تا هر کجا که یک روح ارتفاع دارد ، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج میابد .
Apollo ( به فارسی : آپولون ) ، یکی از سرشناس ترین خدایان یونان باستان است . خداوند ذوق و هنر ، نور و روشنایی ، غیبگویی و خدای موسیقی .