دیشب انیمیشن " لاک پشت قرمز " را دیدم .

در یک کلام : هیچ کلامی راجع به آن نمیتونم بگم .

در حین تماشا ، صحنه هایی داره که چند بار گریه کردم .

داستان حیرت آوری دارد .

انیمیشن بدون کلام است . 

تلاش برای بقا - تلاش برای زندگی - چرخه مرگ و زندگی - عشق و نیاز به عشق و تاثیر ورود عشق - و ...

بعضی جاهاشو متوجه نشدم . مثلا چرا پسرشون از کنارشون رفت ؟ چرا لاک پشت قرمز به قایق دست ساز اون مرد حمله میکرد؟ آیا از روی قصد بود ؟ اگر از روی قصد بود برای چی این کار رو میکرد؟ 

لاک پشت قرمز چرا به جزیره اومد ؟ چرا با اون مرد ماندگار شد و تا وقت مردن اون مرد ، پیشش بود؟ آیا عاشق اون مرد شده بود یا فقط بخاطر اینکه تنها انسان های توی اون جزیره اون دو تا بودند ، با هم ماندگار شدند و تشکیل خانواده دادند ؟

صحنه جان دادن اون مرد و بعدش تبدیل شدن دوباره اون زن به لاک پشت و ترک کردن جنازه ی مرد ، هنوز توی ذهنمه . تصویری از واقعیت های زندگی .

انیمیشن لاک پشت قرمز محصول مشترک ژاپن و یک کشور اروپایی است . 

کسانی که کارهای قبلی استودیو جیبلی را دیده باشند ، به محض تماشای اولین سکانس های این انیمیشن ، متوجه میشن که این یکی با بقیه فرق داره . 

اشخاصی که دنبال بزن و بکوب و کشت و کشتار تو فیلم و انیمیشن هستند ، اصلا این انیمیشن و هیچ کدوم از انیمیشن های استودیو جیبلی رو نبینند .

انیمیشن های استودیو جیبلی پا را از مرزهای زمینی فراتر گذاشته اند و دارای مفاهیمی همچون عشق و زیبایی و دوست داشتن و کمک کردن به یکدیگر هستند .

من بالشخصه انیمیشن های ، " بر فراز تپه ی شقایق " و " باد بر میخیزد " و " شهر اشباح " و " قلعه ی متحرک هاول " و " نجوای دل " و " قلعه ای در آسمان " را دوست میدارم . 

اکثر این کارها را استاد " هایائو میازاکی " ، کارگردان بلامنازع ژاپنی ، کارگردانی کرده است .

توصیه میکنم این انیمیشن ها رو تماشا کنید و برای نسل های آینده هم توصیه کنید تماشا کنند .